کاظم فتحی زاده

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



به چشمه رفتند و آب آوردند.با خنده به کاظم گفتم:تو که قصد داری به پایگاه منافقین حمله کنی،چطور از چند زن عراقی خودت را مخفی می کنی!؟
کاظم گفت:به خدا قسم! کاظم فتحی زاده رضایت دارد در این منطقه،بدنش تکه تکه شود و به دست خانواده نیفتد،اما راضی نیست که این زن ها با دیدن او احساس رعب و وحشت کنند.



تولد

[ویرایش]

فروردین ماه ۱۳۳۶ درخانواده ای مذهبی ،در روستای مهدی آبادِ ایلام دیده به جهان گشود .رشد ونمو درمحیط روستا از همان ابتدا اورا سخت کوش وفعال بار آورد به گونه ای که او به تحمل ناملایمات عشق می ورزید .انجام کارهای سخت و طاقت فرسا برایش عادی بود واین خصیصه در خون خیلی از مردم قهرمان کرد وجود دارد.اراده و همت پولادینش در جوار زندگی بی آلایش ،از وی مردی مصمم،مجرب،غیرتمند و صیاد لحظه های تلخ و شیرین ساخته بود.راهیابی به آستان پاک زندگیش را باید در سالهای آتش و خون جست .سالهایی که ستاره های دنباله داری در سرزمین کهن ایران طلوع کردندوتا همیشه تاریخ روشنی بخش راه آیندگان خواهند بود.

درجمع سربداران

[ویرایش]

درامتحان ورودبه جمع سربداران گروه ضربت که عبارت بودند از شهید کرم پور،شهید یادگارامیدی ،شهید جاسم امامی ،شهید مهردادی ،شهید فیضی ،شهید علی غیوری زاده ،شهید علی بسطامی و شهید غلامرضاملاحی قبول شدواین آغازی گردید برای حماسه آفرینی هایش .او در آزمون های سخت جنگ ،چه درنبردهای جمعی وچه درتنهایی پیروزوسربلند در آمد ؛چه آن روزی که قبل از والفجر ۵ تا اتوبان العماره رفت و بر گشت و چه در تنگه ی ترشابه در مرداد ماه ۱۳۶۷که به همراه بدرود ،رزمنده بسیجی، تنگه چهار زبر را بر یک گردان از بعثی ها بست و ۲۲ تن از آنها رابه تنهایی به جهنم فرستاد تا دیگر هیچ کفتاری به خود اجازه ورود به بیشه شیران راندهد. در کربلای ۱۰ ريا،ارتفاع گامو که به پشت بام کردستان معروف است در زیر پایش لرزید،اوبودکه گروه (فراسان)یکی از خائن ترین وخود فروخته ترین گروههای ضد انقلاب را به زانودر آورد.

تاریخ دفاع مقدس ایلام

[ویرایش]

او گنجینه زرین و تاریخ واقعی دفاع مقدس در ایلام بود، در عملیات آزاد سازی میمک،عاشورای ۲ میمک ،محرم ،والفجر ۳ ،والفجر ۵ ،والفجر ۹ ،والفجر ۱۰ کربلای ۱ ، کربلای ۴،کربلای ۵ ،کربلای ۱۰ در مسئولیتهای مختلف فرماندهی و اطلاعات و عملیات درلشگر۱۱امیرالمومنین(ع)سپاه پاسداران حضوری فعال داشت . در اکثر عملیات کلید فتح گره های باز نشدنی بود .در عملیات هر جا کاظم بود آرامش خاطر فرماندهان فراهم بود .اودردوره عمربابرکت خود درمسئولیتهای زیرخدمات شایانی به ایران بزرگ واسلامی کرد:
-فرمانده شناسایی و گروه ضربت در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱
- فرمانده گروهان شناسایی فرمانده تیپ امیر المومنین (ع)
- واحد تخریب تیپ ۱۱ امیر المومنین (ع)
- جانشین فرمانده گردان مهندسی تیپ ۱۱ امیر المومنین (ع)
- فرمانده قرارگاه تیپ ۱۱ امیر المومنین (ع)

بعدازجنگ

[ویرایش]

بعد از جنگ هم کاظم لباس جنگی را از تن در نیاورد و مدتی به تفحص شهدا و سپس به پاکسازی میادین وسیع مین در دشت های میمک، مهران و چنگوله پرداخت .هشت سال در دفاع مقدس بود و دوازده سال بعد از جنگ راهم در میان سنگر ها و میادین مین گذراند.

شهادت

[ویرایش]

او بوی عطر شهدا را استشمام می کرد.به ما آموخت که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و عاقبت در حین پاکسازی میادین مین جا مانده ازکربلای مهران در ۲۵/ ۱۲/ ۱۳۷۸ در دامنه های قلاویزان بر اثر انفجاری سنگین به جمع شهیدان پیوست.


خاطرات

[ویرایش]

به یکی از زنان عراقی در حال چراندن احشام بر خورد کرده که به شدت ترسیده بود.
کاظم به زن عراقی گفته بود:من مسلمانم ،خواهر و مادر دارم ، تو هم مثل مادر و خواهر من هستی.
شهید گفت که زن عراقی مقداری آرامش پیدا کرد اما او به خاطر این کار خود را سرزنش کرده و عذاب وجدان او را آزار می دهد.

← اله مراد درویشی


گرچه در مورد شهید کاظم فتحی زاده سخن زیاد است اما می خواستم اشاره کنم که یکی ازدلاوریهای این شهیددر عملیات نصر ۸ در ارتفاعات (گرده رش)
زمانی که یگان ما جهت تصرف ارتفاعات آماده می شد. شهید کاظم به عنوان نیروی اطلاعات انجام وظیفه می کرد .کاظم مسئولیت شناسایی منطقه را به عهده داشت. در طول ۴۰ شبانه روز و با عبور از ارتفاعات صعب العبور،شب ها می رفت موانع دشمن را شناسایی می کرد و مسیر ۱۰ کیلومتری را با وجود موانع ،رود خانه و...طی می کرد. به طوری که بعلت صعب العبور بودن منطقه و سختی راه کاظم پاهایش تاول می زد.
بعضی مواقع به علت کمی وقت و روشنایی روز در بین سنگر بعثی ها می ماند و شب بعد ماموریت خود را انجام می داد به هر حال زمان حمله فرا رسید و همه زحمات طاقت فرساو شبانه روزی کاظم به بار نشست .شب حمله کاظم به عنوان راهنما همراه گردان ،جهت تصرف ارتفاعات بچه ها را همراهی می کرد. یکی از موانع سد راه ما همان رود خانه رغشن بود.

←← فکرکاظم


می بایستی بچه ها در آن هوا ی سرد از رود خانه عبور کنند تا اینکه بتوانند خودشان را به منطقه عملیات برسانند اما این کار بسیار برای رزمندگان ما کمر شکن بود .حاصل فکر کاظم این بود که پل متحرک بر روی رود خانه باشد و این تصمیم کاظم عملی شد و رزمندگان ما به راحتی از رود خانه بدون هیچ گونه شکستی عبور کردند .عبور از رود خانه یعنی تصرف ارتفاعات بود. بعد از عبور از رود خانه کاظم وجب به وجب زمین را شناسایی می کرد و دستور حرکت می داد تا اینکه ساعت ۱۲ شب بچه ها بدون هیچ گونه تلفاتی ارتفاعات را تصرف کردند . کاظم یک قهرمان گمنام و بی ادعایی بود که نقش آن در ۸ سال دفاع مقدس چه در جبهه های میانی و چه در جبهه جنوب و چه در غرب ناشناس ماند. به طوری که شهید کاظم در سال ۱۳۶۷ هنگامی که ارتش دشمن دو باره وارد سرزمین ما شد ، با یک گروهان بعثی در گیر می شود و آنها را از پای در می آورد. جنگ تا نزدیک غروب با فشار دشمن ادامه داشت. در آن لحظه ما دیگر این دنیا نبودیم .همه کمر شهادت را بسته بودیم. شهید عباس امامی فرمانده ما بودو می خواست از کنار ما که دو نفر بودیم بگذرد. یک نارنجک از آن سوی خاکریز به طرف ما پرتاب شد ودر وسط ما منفجر شد. ما نارنجک را دیدیم و خود را بر روی زمین انداختیم وقتی بلند شدیم که آن بعثی را بزنیم شهید عباس امامی به ما گفت: چیزی نشد .گفتیم: نه. گفت: آن کسی که به عهد و پیمان خود وفادار نیست دین ندارد. شما به عهد و پیمانی که با خدا و امام عزیز بسته اید وفا کردید. همان طوری که خداوند آن را در عمل می بیند. برای شکار تانکها بلند شدیم هر کدام یک تانک را نشانه روی کردیم و سه موشک آر پی جی شلیک نمودیم . یک لحظه سر را با لا بردم ببینیم موشکها به هدف خورده یا نه.دیدم یک تیر به پیشانی عباس امامی اصابت کرد و شهید شد.

←← به فکر مردم عراق


در اسفند ماه سال ۱۳۷۸،در خدمت شهید فتحی زاده ماموریت تعقیب و شناسایی منافقین را در مرز عراق بر عهده داشتم. در حین حرکت متوجه تعدادی مین شدم . با عجله شهید کاظم را صدا زدم ، او در جلو ستون حرکت می کرد.گفتم مثل اینکه داخل میدان مین هستیم !
به محض شنیدن گفت:همانجا که هستی ، بایست و تکان نخور! سپس اسلحه اش را به طرف من پرتاب کرد ومن آن را گرفتم .آستین هایش را با لا زد. گفت:می خواهم معبری باز کنم. گفتم:اینجا که خاک ما نیست،دنبال ماموریت برویم،بگذار این مین ها بمانند تا هموطنان کسانی که این ها را برای قتل ما کاشته اند،روی آنها بروند و تکه پاره شوند.
کاظم گفت:باز کردن این معبر هم به درد خودمان می خورد و هم جانوران زبان بسته ی این منطقه نجات می یا بند.گذشته از اینها،در این منطقه تعداد زیادی از عشایر دامدار عراقی تردد می کنند وخنثی کردن این مین ها،خشنودی خدا و بندگانش را به دنبال دارد.
با این اعتقادات،تعداد زیادی از مین ها را خنثی و معبر بزرگی را باز نمود وسپس به طرف خاک عراق حرکت کردیم . مسافتی که طی کردیم،متوجه یک پایگاه نظامی در منطقه شدیم. با احتیاط کامل،پایگاه را شناسایی کردیم.معلوم شد پایگاه متعلق به گروهک تروریستی منافقین است.
در داخل یکی از سنگرهای متروکه اطراق نمودیم . شهید ازمن خواست تا نقشه منطقه را از داخل کوله پشتی بیاورم . نقشه را آوردم . علیرغم اینکه شهید آموزش نقشه و نقشه خوانی را در هیچ دانشگاهی فرا نگرفته بود و فقط در زمان جنگ،در خط مقدم،تجربی یاد گرفته بود،در اولین نگاه به نقشه موقعیت گروه خودمان را پیداکرد . انگشت خود را روی یکی از خانه های نقشه قرار داد و گفت:مختصات این پایگاه در این نقطه قرار دارد. با استفاده از قطب نما و امکانات دیگر، حدس کاظم را تایید کردم .

←← جوانمردی علی وارِکاظم


پس از اتمام شناسایی،فکری به نظر کاظم رسید. از ما پرسید که آیا حاضریم تا تاریک شدن هوا در آنجا بمانیم و با استفاده از تاریکی هوا،به پایگاه منافقین ضربه بزنیم؟به دلیل ماموریت شناسایی،عدم دسترسی به نیروی کمکی،عدم ارتباط بی سیمی و بعد مسافت با خاک کشورمان،با پیشنهاد کاظم مخالفت شد.
به طرف خاک مقدس کشورمان حرکت کردیم در بین راه آب آشامیدنی تمام شد.قصد داشتیم تا مقداری آب را از تنها چشمه ی آب شیرین منطقه برداریم.تعداد زیادی از عشایر دامدار عراقی که اکثر آنها مسلح بودند را مشاهده کردیم.به گونه ای از داخل شیارها و دره ها حرکت کردیم که آنان ما را ندیدند.
به نزدیکی چشمه رسیدیم.چشمه در داخل یک شیار قرار داشت و تپه ای مشرف بر آن بود.شهید کاظم از من خواست روی تپه دیدبانی بدهم تا آنان از چشمه آب بیاورند.آن ها به طرف چشمه رفتند و من در یک سنگر متروکه روی تپه ماندم تا دیده بان باشم.پس از لحظاتی،متوجه شدم تعدادی از زنان عشایرعراقی در کنار چشمه هستند.
کاظم را مطلع ساختم . آنان نیز خود را داخل نیزارها مخفی کردند.پس از مدتی زنان عراقی که تعداد آنها حدودا ۵ نفر بود،آب برداشتند و چشمه را ترک کردند.پس از رفتن آنها،دوستان را خبر کردم تا به طرف چشمه بروند.
به چشمه رفتند و آب آوردند.با خنده به کاظم گفتم:تو که قصد داری به پایگاه منافقین حمله کنی،چطور از چند زن عراقی خودت را مخفی می کنی!؟
کاظم گفت:به خدا قسم! کاظم فتحی زاده رضایت دارد در این منطقه،بدنش تکه تکه شود و به دست خانواده نیفتد،اما راضی نیست که این زن ها با دیدن او احساس رعب و وحشت کنند.
او ادامه داد پارسال ماموریت مشابهی داشته و نا خوداگاه به یکی از زنان عراقی در حال چراندن احشام بر خورد کرده که به شدت ترسیده بود.
کاظم به زن عراقی گفته بود:من مسلمانم،خواهر و مادر دارم،تو هم مثل مادر و خواهر من هستی.
شهید گفت که زن عراقی مقداری آرامش پیدا کرد اما او به خاطر این کار خود را سرزنش کرده و عذاب وجدان او را آزار می دهد.شب را در منطقه سپری کردیم.روز بعد پس از عبور از دره ها و شیارها و ارتفاعات منطقه،به پادگان باز گشتیم.

←← ۹۶ ماه بعدازجنگ


پاکسازی مناطق آلوده به مواد منفجره شروع شد.پاکسازی بیش از ۲۵۰۰ هکتار از زمین های دشت های مهران ، میمک و کولک را به اتمام رساند. همیشه می گفت باید خون من در مهران ریخته شود ،در کنار خون شهیدانی که در این خط از میهن ریخته شده است . بیست و دوم اسفند ماه ۱۳۷۸ ، به همراه سایر نیروهای مهندسی تخریب عازم منطقه عمومی مهران شدند . مین های ضد تانک ، والمر و دیگر مین های کاشته شده یکی پس از دیگری خنثی می شد. کاظم گفته بود که با مین های خطر ناکی مواجه هستیم و چون چند سال از کاشتن آنها گذشته بود و رسوبات ،آنها را فرا گرفته بود،کار خنثی کردن را مشکل می نمود.
در ادامه کار ،کاظم با یک مین ضد تانک بر خورد می کند که با مین دیگری در زیر تله شده بود. انفجار مهیبی سراسر دشت مهران را فرا می گیرد و جویبار خلوص کاظم به خدا منتهی می شود.



وصیتنامه

[ویرایش]

بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت اینجانب به امانت داران انقلاب و جنگ این است که ایثار گری ها و رشادتها و توانمندی های رزمندگان اسلام در زمان جنگ را به نسل های آینده که انقلاب و جنگ را ندیده اند منتقل نمایید.توصیه بعدی من به کسانی که با جان و مال خویش جهت سر بلندی اسلام و انقلاب کوشیده و تلاش کرده اند این است که نگذارید انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید عزیز است پایمال شود به یاران انقلاب و اسلام دوستانه توصیه می کنم که با سخن و قلم و عمل خود اهداف شوم دشمنان را نابود و خنثی نمایند.

آرزوبرای مردم ایلام

[ویرایش]

آرزو داشتم که روزی برسد تا شاهد پاکسازی کامل مناطق آلوده به مواد منفجره و مخرب از اراضی کشاورزی مردم شهید پرور و عشایر که ذخائر انقلابند و دستهای پینه بسته ی آنان که حاکی از تلاش هدفدارشان است،باشم و خوشحال و مسرورم که هیچگونه مواد آلوده و مین که باعث تلفات جانی و مالی مردم گردد و در این سرزمین نباشد.

وصیت به فرزندان

[ویرایش]

به فرزندان دلبندم سفارش می کنم که همیشه به عبادت خود اهمیت داده و ارزش های اصیل اسلام را برای خود سر لوحه زندگی قرار دهید و به خدا ایمان داشته باشید که خداوند بزرگ و سر پناه شما می باشد.
باز گشت همه به سوی اوست و جای هیچ تشویشی نیست.






جعبه ابزار