قلی اکبری‌حمزه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در پی یکی از این سخنرانی‌ها تحت تعقیب مأموران ساواک قرار گرفت تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان پدرم او را در محلی مخفی کرد.


تولد

[ویرایش]

سال ۱۳۲۹ در قائم‌شهر به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و از راه زراعت زندگی خانواده را اداره می‌کرد. دوران کودکی را در روستای پاشاکلانور از روستاهای نزدیک سوادکوه سپری کرد. پس از گذران دوران کودکی وارد دبستان شد. به تحصیل پرداخت اما به علت فقر خانواده و دوری از زادگاهش ترک تحصیل کرد. سپس برای انجام کار رهسپار تهران شد.

کودک کار

[ویرایش]

در تهران در کارگاه صافکاری اتومبیل مشغول بود و از این راه مخارج زندگی را تأمین می‌کرد و تا فرارسیدن زمان خدمت سربازی به این کار ادامه داد.

خدمت سربازی

[ویرایش]

پس‌ازآن برای خدمت سربازی به ارتش پیوست و مشغول خدمت سربازی شد. گفته برادرش با ارتش محمدرضا پهلوی ، شاه ستمگر و فاسد ایران موافق نبود و پول ارتش را حرام می‌دانست. پس از انجام خدمت سربازی به شغل پیشین خودروی آورد.

ازدواج

[ویرایش]

در سال ۱۳۵۰ باخانم رقیه بخشنده ازدواج کرد.

مبارزات انقلاب

[ویرایش]

اکبری هرگاه از تهران به زادگاهش می‌رفت مردم را در تکیه جمع می‌کرد و برای آن‌ها سخنرانی می‌کرد. برادرش عزیزاله اکبری دراین‌باره می‌گوید. در پی یکی از این سخنرانی‌ها تحت تعقیب مأموران ساواک قرار گرفت تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستان پدرم او را در محلی مخفی کرد.

مبارز مهربان

[ویرایش]

رفتار او با پدر و مادر و اهل خانواده بسیار محترمانه بود. به پدر و مادر خود احترام می‌کرد و آن‌ها را به تهران می‌برد و مدت زیادی نزد خود نگه می‌داشت. در تأمین مخارج زندگی نیز به آن‌ها کمک می‌کرد. به گفته همسرش با بچه‌ها بسیار مهربان بود. با آمدن مهمان در شستن ظروف به همسر خود کمک می‌کرد.

ورود به سپاه

[ویرایش]

در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و عضو رسمی شد.

حضور در جبهه

[ویرایش]

با آغاز جنگ صدام حسین علیه ایران در ۲۹ سالگی برای نخستین بار عازم جبهه شد. او هنگامی‌که در جبهه نبود، در شورای مساجد تهران فعالیت می‌کرد و هر از چند گاه که به زادگاه خود بازمی‌گشت مردم را جمع می‌کرد. مراسم دعای کمیل برگزار می‌کرد و خودش دعا می‌خواند، از انقلاب اسلامی سخن می‌گفت و به مردم توصیه می‌کرد که با عناصر ضدانقلاب به مقابله برخیزند.

جانبازی

[ویرایش]

در طی مدت حضور در جبهه سه بار مجروح شد. برادرش عزیزاله اکبری ضمن بیان خاطره‌ای از یکی از مجروحیت‌هایش می‌گوید:
یک‌بار که مجروح شده بود از جبهه بازگشت. گفتم تو که مجروح شده‌ای و عصابه‌دست گرفته‌ای دیگر به جبهه نرو کاری از تو برنمی‌آید؛ اما او که هرگز خودستائی نمی‌کرد، گفت: من با همین عصا کارهایی می‌توانم بکنم که تو نمی‌توانی.

شهادت

[ویرایش]

او پس از چهل‌وهشت ماه حضور در جبهه، ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ در جبهه شرق دجله که عملیات بدر در حال انجام بود، به شهادت رسید.
او هنگام شهادت معاون فرمانده گردان انصار از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود.
پیکر او مدتی در منطقه عملیاتی باقی ماند و سرانجام پس از شناسایی و کشف توسط کمیته جستجوی مفقودین ، در مراسم باشکوهی تشییع شد و در بهشت‌زهرای تهران به خاک سپرده شد.
پنج فرزند از این شهید بزرگ به‌نام‌های علیرضا اکبری حمزه ، حمیدرضا اکبری حمزه ، زینب اکبری حمزه ، حسین اکبری حمزه و مصطفی اکبری حمزه به یاد ماندگار مانده تا پرچم‌دار راه مقدسی باشند که پدرشان جان بر سر آن گذاشت.

وصیت‌نامه

[ویرایش]

وصیت‌نامه‌ای از شهید قلی اکبری حمزه به‌جای مانده است. در این وصیت‌نامه فهرست کسانی را که به آن‌ها بدهی داشت، آورده و در ادامه اموال خود نظیر ساختمان مسکونی، یک دستگاه اتومبیل و سه دانگ از دو مغازه صافکاری را به همراه میزان خمس پرداختی ذکر کرده است.

منبع

[ویرایش]

توکلی، یعقوب، فرهنگنامه جاودانه‌های تاریخ، (زندگینامه فرماندهان شهید استان مازندران) نشر شاهد، تهران، ۱۳۸۲، ص ۱۴ تا ۱۷ نسخه الکترونیکی






جعبه ابزار