اکبرزجاجی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
براي سركشي به بالاي كوه آمد، حضور او باعث تقويت روحيه بچهها ميشد. وقتي احساس ناراحتي ميكرديم اكبر ميگفت: «مگر شما براي چه آمده ايد؟ جنگ يعني مقاومت، يعني شجاعت، يعني ايثار و در آخر يعني شهادت.»
[ویرایش]
چهارمين روز خرداد ماه سال ۱۳۳۸ خداوند بزرگترين هديه خود را به خانواده مومن و مذهبي زجاجي در كاشان عطا كرد.
[ویرایش]
اكبر با ورود به شهر علم آموزان، در كوچههاي دانش گام برداشت و الفباي مبارزه را در هنرستان عشق فرا گرفت. آشنايي با مسايل سياسي، شروع مبارزات با ورود او به انستيتو تكنولوژي اصفهان شد.
[ویرایش]
پس از مدتي دانشگاه را رها كرد، به كاشان بازگشت تا در مبارزات شركت كند. به دليل فعاليت عليه رژيم ستمشاهي چندين بار با مأموران
ساواک درگير شد و يك بار از ناحيه گوش و صورت زخمي گرديد. زجاجي با فعاليت در مسجد صاحب الزمان (عج)، يك گروه كوهنوردي به نام صيام تشكيل داده و در پوشش برنامههاي ورزشي به فعاليتهاي سياسي و مذهبي پرداخت. همچنين به تقويت مباني اعتقادي كودكان ۷، ۸ ساله و هدايت قشر جوان در قالب جمعهاي دوستانه در مسجد همت گماشت.
[ویرایش]
با نواخته شدن اولين شيپور جنگ به عنوان بسيجي عازم جبهههاي جنوب شد. تجربيات ارزندهاش در آن مناطق به همراه هوش و استعداد نظامي، او را در كمتر از يك ماه، به جبهههاي غرب روانه ساخت. بهترين و بيشترين استفاده از امكانات و ادوات نظامي، عزمي جزم و ارادهاي قوي در ترميم نيرو و ادوات و تجهيزات و اجراي اولين برنامه گشت شناسايي و ساير اقدامات معقول و سنجيده او تحولي جدي و اساسي را در محورهاي عملياتي مريوان به وجود آورد و ضربات مهلكي به ضد انقلاب وارد ساخت. جبهه هاي جنوب نيز در هر عمليات پذيراي قدوم او بودند.
[ویرایش]
اصابت تركش خمپاره در تاريخ ۲۱/۱۲/۱۳۶۲ و در
عملیات خیبر ،این سردارملی را از جزاير مجنون به ديدار معشوق رساند.
[ویرایش]
ميگفت: «مگر شما براي چه آمده ايد؟ جنگ يعني مقاومت، يعني شجاعت، يعني ايثار و در آخر يعني شهادت.»
سال ۱۳۶۰ به عنوان نيروي عملياتي به شهر مريوان، محور دزلي آمد. ما هم كه عدهاي از بچههاي كاشان بوديم از حضور يك همشهري خوشحال شديم. اوائل با يك قبضه تفنگ ۱۰۶ همراه يكي از نيروها به مقابله با دشمن پرداخت. بعد از مدتي او به عنوان مسئول گروه انتخاب شد. ما بر روي ارتفاع كوهي كه از نظر نظامي موقعيت استراتژيك داشت مستقر شديم. محل اسكان ما ۱۴ نفر، يك تخته چادر ۳در۲ بود. آنقدر برف روي چادر و اطراف آن باريد كه با زحمت و مشكلات زياد مقاومت مي كرديم. براي سركشي به بالاي كوه آمد، حضور او باعث تقويت روحيه بچهها ميشد. وقتي احساس ناراحتي ميكرديم او ميگفت: «مگر شما براي چه آمده ايد؟ جنگ يعني مقاومت، يعني شجاعت، يعني ايثار و در آخر يعني شهادت.»
در سال ۱۳۶۱ به عضويت نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با گذشت ايام منشا اثرات ارزشمندي شد تا جایی كه به قائم مقام فرمانده لشکر ۲۷محمدرسول الله(ص) که سردارشهید
محمدابراهیم همت فرمانده اش بود ،منصوب شد.
زجاجی از جمله افرادی بود که با خدا معامله کرد و راه صدصاله را یکشبه پیمود.او در آغاز جنگ به عنوان یک رزمنده عادی به جبهه رفت. درفروردین ماه ۱۳۶۱ در
عملیات فتحالمبین به عنوان یک بسيجي نقش آفرینی کرد ,یکماه بعد سرزمین جنوب در
عملیات الی بیتالمقدس شاهد رشادتهای اسطوره ای این قهرمان ملی بود.اودر تیرماه ۱۳۶۱به اصرار فرماندهان مسئولیت یک گردان عملیاتی را پذیرفت ودر
عملیات رمضان شرکت کرد.
شجاعت مثال زدنی او در کنار مدیریت وفرماندهی عالی که داشت باعث شد در اسفند ۱۳۶۲به سمتقائم مقام فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)منصوب شود. اکبر در آن روزها یک جوان ۲۴ساله بود.
ارتفاعات قلاويزان، خاطرات زيادي از اكبر زجاجي دارد. صخرهها، درهها و بلنديهاي آن شناسنامه حضور او و گشتهاي شناسايياش ميباشد. در يكي از شناسائيها وقتي با همرزمش از قلاويزان به سمت دكل ميرفت گلولهاي به جيپ آنها اصابت كرد و ماشين به قعر درهاي كه دشمن در آنجا مستقر بود، سقوط كرد. همه فكر كرديم كه آنها شهيد شدهاند اما به طور معجزهآسايي از آن حادثه نجات يافتند و فقط جراحتهاي سطحي برداشتند. مرگ هر لحظه هم آغوش او بود ولي هر بار به نوعي امداد غيبي به كمك او ميشتافت تا جريان رودخانه زندگياش را با عبور از كوهها و دشتها به جزيره شهادت پيوند دهد.
عمليات بيتالمقدس هنوز آغاز نشده است. ماشينهاي مهمات به رديف ايستاده، منتظر تخليه هستند. خوشحال و مسرور از رسيدن اين همه مهمات، در انتظار نبردي پيروزمندانه بوديم. ناگهان نگاهها در هم پيچيد و انفجاري مهيب همه چشمها را به ماشيني كه در حال سوختن بود خيره كرد. دود همه جا را فرا گرفت و رانندهها براي حفظ جان، همه از ماشينها پياده شده، فرار كردند. ديگر كسي اطراف آن همه مهمات نبود. هر آن احتمال ميرفت تا ماشينها يكي پس از ديگري طعمه حريق شوند. حاج اكبر با شهامت و شجاعت كم نظيري كه داشت پشت ماشين پريد و آن را سريع از محل حادثه دور كرد. اگر جسارت و بيباكي او در آن روز نبود همه مهمات از بين ميرفت.
[ویرایش]
تدوين شده توسط
دانشنامه شهیدان از خاطرات شفاهي خانواده، دوستان و آثار شهيد