نوریک دانیلیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در تمام طول سربازیاش به من نگفته بود كه در منطقه عملياتي شركت دارد تا من نگران او نباشم. اين موضوع را بعد از اتمام سربازي به من گفت. حتي در مورد ترکشها و عملهای جراحي چيزي نگفته بود.
[ویرایش]
نوريك دومين فرزند از يك خانواده هفتنفری مستضعف ارمني، در فروردين سال ۱۳۴۲ در تهران چشم به جهان گشود. دوره ابتدايي را در دبستاني در محله حشمتيه گذراند. پسازآن در مدارس تونيان و سوقومونيان به تحصيل پرداخت، ليكن به علت اوضاع بسيار وخيم مالي خانوادهاش مجبور به ترك تحصيل گرديد. او دریازده سالگي مادرش را از دست داد. پدرش هايكاز نيز، درمانده از همهجا، به مدت دو سال نوريك و برادرش را به محلي در جلفاي اصفهان كه در آنجا زير نظر شوراي خلیفهگری ارامنه اصفهان و جنوب، از بچههای بیسرپرست حمايت ميشد، سپرد.
[ویرایش]
بعد از ترك تحصيل، به كار در آرايشگاه، مكانيكي و تراشكاري پرداخت تا بتواند کمکخرج خانواده باشد. نوريك در زمان جنگ تحميلي خود را به مركز نظاموظیفه معرفي نموده و بعد از طي دوره آموزشي به جبهههای جنگ اعزام گرديد. براي درك حدّ و اندازه متانت شهيد نوريك دانيليان كافي است ذكر گردد كه ايشان در خلال دفاع قهرمانانه در دوران جنگ تحميلي، بهدفعات مورد اصابت تركش واقعشده و يك نوبت نيز مورد عمل جراحي قرارگرفته بود. موج انفجار نيز یکبار بهشدت او را زخمي نمود. او هرگز سخني دراینباره به اعضاي خانوادهاش نگفته بود. در جبهه، راننده آمبولانس نيز بوده و مرتباً مجروحان را از خطوط مقدم به بیمارستانها انتقال ميداد. با همين حال، نوريك تا پايان مدت خدمت قانوني در جبهه ماند. در سالهای بعد از فراغت از خدمت به كار و تلاش پرداخته و تشكيل خانواده داد كه حاصل آنیک دختر هست. نوريك بعد از اتمام دوره خدمت سربازي همواره تحت معالجه قرار داشت. در اين مدت تركش بجاي مانده نزديك به ستون فقرات را كه باعث عفونت شده بود با عمل جراحي بيرون آوردند. ليكن حال عمومي او روز بروز به وخامت گرائيد تا اينكه در شب ژانويه سال ۲۰۰۴، يعني دهم دیماه ۱۳۸۲، روح بزرگش به ملكوت اعلي پيوست.
شهيد نوريك دانيليان بدون هیچگونه تشريفاتي، با همان متانت خاص خويش در تهران به خاك سپرده شد.
[ویرایش]
بر روي يكي از برگههای مرخصي او نوشتهشده بود: براثر موج انفجار در منطقه عملياتي جنوب ۲۰/۱۱/۶۴ احتياج به مرخصي دارد...
هنگامیکه من با نوريك ازدواج كردم، حالش خوب بود. بعد از ۴ سال دردهايش شروع شد. او از ناحيه ماهیچههای پا، درد شديدي داشت. درون بدنش هم ترکشهایی وجود داشت، اما زياد باعث ناراحتي او نميگرديد. ما چهار سال در منزل پدري ايشان زندگي كرديم و از آن به بعد بهصورت مستقل، به زندگي مشترك ادامه داديم. او کمکم لاغر شده و ترکشها باعث آزار و اذيت او ميشدند. چند تا از ترکشها با انجام عمل جراحي، از بدنش خارج شد؛ اما به دليل ضعف شديد، وي روزبهروز ضعیفتر ميشد. مادر نوريك، زماني كه فرزندان او هنوز كوچك بودند، فوت كرد و پدر ايشان قادر نبود تا از پنج فرزند خود نگاهداري نمايد. او از جبهه زياد تعريف نميكرد. نوريك مردي آرام و ساكتي بود. اتومبيلي داشت كه با آن در آژانس مشغول به کارشده بود. بعضي وقتها نيز، مسافركشي ميكرد؛ اما از زماني كه حالش بدتر شد آن را فروختيم. هفت سال باهم زندگي مشترك داشتيم. زمان تولد دخترمان، حال جسماني او بد نبود، ليكن بهتدریج حافظه خود را از دست داد تا اينكه قبل از سال ميلادي ۲۰۰۴، ديگر قادر به حرف زدن نبود. در اوايل بيماري اميد داشت كه بهبود يابد و همه سعي خود را نيز ميكرد. يك سال قبل از شهادتش، پزشكان از او قطع اميد كرده بودند. او به كليسا ميرفت و دعا ميخواند. تا اينكه دكتر به او گفت كه ديگر اميدي براي بهبودیاش نيست. هميشه، من از او پرستاري كردهام، حتي زماني كه تركش به نخاع او رسيده بود و آن را سياه كرده بود. بار ديگر او را عمل جراحي كرديم. كار سنگين نگهداري ايشان به عهده من بود...
ما كوچك بوديم كه مادرمان فوت كرد. پدرمان نميتوانست سرپرستي آنها را به عهده بگيرد. نوريك ۱۱ ساله بود. خانواده ما از هم پاشيد و اين ضربه بسيار بزرگي براي نوريك بود كه تا اين اواخر نيز راجع به آن صحبت ميكرد. برادرم ازلحاظ رفتار و اخلاق فردي نمونه بود. او دلسوز و مهربان بود. در تمام طول سربازیاش به من نگفته بود كه در منطقه عملياتي شركت دارد تا من نگران او نباشم. اين موضوع را بعد از اتمام سربازي به من گفت. حتي در مورد ترکشها و عملهای جراحي چيزي نگفته بود. هیچگاه از دوران خدمتش ناراضي نبود و هميشه تماس ميگرفت و از حال ما باخبر ميشد. او دوست داشت كه همگي حالشان خوب باشد وزندگی خوبي داشته باشند. او دوست نداشت كه باعث ناراحتي كسي شود. زماني كه مجروح شده بود، من باردار بودم و به من چيزي نگفته بودند. بعد از اتمام سربازي، سرفههای خيلي شديد و طولاني داشت كه باعث ناراحتي او ميگرديد. راديوگرافي از ریههای چيزي نشان نداد و پزشكان معالج او گفتند كه مسئلهای ندارد. اولين علائمی كه ما متوجه آن شديم كندي حركات و حرف زدن او بود. كليه-هايش و پاهايش درد داشتند. در ابتدا تصور كرديم چون حركتش كند شده، کلیههایش درد ميكند. پاهايش ورم ميكرد. او را براي سي.تي.اسكن به بيمارستان برديم. مشكلي نداشت. او بسيار ضعيف شده و افت فشار داشت. لاغر شده و زخم بستر گرفته بود. سه ماه در بستر بود و تركش به ستون فقراتش فشار آورده و باعث عفونت شده بود. آن را نيز عمل جراحي كرديم. نوريك دچار موج گرفتگي شده بود و علائم شيميايي نداشت. دردهاي او از گرفتگي پا شروعشده و باعث كندي او گشته بود. بر روي يكي از برگههای مرخصي او نوشتهشده بود: براثر موج انفجار در منطقه عملياتي جنوب ۲۰/۱۱/۶۴ احتياج به مرخصي دارد...
[ویرایش]
بوداغیانس، آرمان، گل مریم، نشر صریر، تهران، ۱۳۸۵، ص ۳۳۹-۳۳۶