محمدجوادتندگویان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در مصاحبه، به دليل اينكه مذهبي ومتعصب شناخته شد، كنار گذاشته واز اعزام او به خارج از کشور، برای تحصیل ممانعت به عمل آمد.
[ویرایش]
در سپيدهدم روز ۲۶ خرداد سال ۱۳۲۹ درتهران پا به عرصه هستي نهاد. قبل از اينكه به مدرسه برود، پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد. پدرش از هواداران آيت الله كاشاني روحاني مبارز و مشهور نهضت ملی شدن نفت ایران بود. جواد در محيط ساده خانواده آموخت كه معيار اصلي و هدف واقعي، زندگي تجمل و رفاه نيست، بلكه غير از ماديات، ارزشهاي والاتر و برتر ديگري نيز وجود دارد. به همين دليل ، در طول زندگي خود، هيچگاه اجازه نداد، وسيله براي او هدف شود.
[ویرایش]
شوق آموختن و علاقه به اينكه،جواد بتواند خودش كتاب بخواند و خط بنويسد، باعث شد كه پدر زودتر او را در دبستان نام نویسی کند. دبستان اسلامي ، که جواد درآن درس می خواند، از شهرت خاصي در خانيآباد برخوردار بود. مدير و معلمان مدرسه ، به اين کودک لاغر اندام اما با هوش ، كه ميتوانست ، بيشتر آيات و سورههاي كوچك قرآن را ، كه از پدرش آموخته بود، بخواند؛ علاقه شديدي داشتند و تا پايان دروه ابتدايي، اجازه ندادند، خانوادهاش او را از آن مدرسه به مدرسه ديگري منتقل كنند.
قبل از ورود به مدرسه، نام شهيد
سیدمجتبی نواب صفوی را شنيده بود، نام غلامرضاتختی را نيز در دبستان از ساير دانشآموزان شنيد. اين دو الگوی كودكي جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحي، روحيهاي مقاوم و نيرومند پيدا كرد.
[ویرایش]
يك شب جواد ، در مسجد محله شگفتي آفريد. در آن ايام، معمولاَ اول شب، برق محلات تهران قطع ميشد و مومنين مجبور ميشدند، قبل از وقت مسجد را ترك كنند. آن شب به محض اينكه برق قطع شد، جواد بلافاصله، باصداي كودكانه خود شروع به خواندن دعاي كميل كرد و مانع ترك مسجد شد.
[ویرایش]
در دوره دانشآموزي جواد در دبستان، در فاصله بين سالهاي ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ اوضاع سياسي و اقتصادي كشور نيز دگرگون شد و حوادثي روي داد، كه زمينهساز قيام خونين ۱۵خرداد ۱۳۴۲ در ايران شد. البته اين وقايع در جنوب شهر، بيشترين تاثير را بر جاي گذاشت و بر وضع خانواده تندگويان نيز تاثير مستقيم داشت.
[ویرایش]
در چنين وضعيتي، جواد با معدل بيست، دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به مراحل بالاتر تحصیلی شد. در حالي كه نفر دوم، با معدل ۱۶ قبول شده بود و اصولاَ در آن زمان ، خصوصاَ در مدارس جنوب شهر، سطح نمرات دانشآموزان بالا نبود. لذا معدل بالاي جواد در منطقه ، سروصدا به راه انداخت و جواد تندگويان، در سراسر مناطق جنوب شهر تهران، نفر اول شناخته شد و جايزه گرفت.
[ویرایش]
وضع مالي پدر جواد، همچون بقيه مردم نجيب جنوب شهر بود. از يكسو ركود كسب و كار و از سوي ديگر مخالفت با رژيم و بحران مالي شديد، او را به شدت تحت فشار قرار داده بود.
دوران كودكي و نوجواني جواد، چه در دبستان و چه در هنگام تحصيل در دبيرستان و دانشكده، رنگي از رفاه نداشت. او بيشتر خرج تحصيل خود را ، در دوران دبيرستان، از راه كاركردن و تدريس خصوصي رياضي، عربي و زبان انگليسي تأمين ميكرد.
جالب اينجاست كه با همان بدن ضعيف، در حد مقدورات خود هيچگاه اجازه نداد ظالمي برمظلومي بتازد و هميشه مدافع مظلومان بود و با همان بدن شكننده، مقاومتي حيرتانگيز، در مقابل دژخيمان ساواك از خود نشان داد و بازجويان و شكنجهگران خود را، بعد از تحمل هشت ماه شكنجه، مجبور كرد به شكست خود اعتراف كنند.
[ویرایش]
تحصيل او در دبيرستان اسلامي «جعفري» مصادف با قيام خونين پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ بود. شاه قصد داشت به آمريكا، امتيازات بيشتري ، براي غارت منابع ايران بدهد و هستي ملت را، يكسره بر باد دهد. او اين كارها را به بهانه رسيدن به دروازههاي تمدن بزرگ صورت ميداد. از جمله براي اتباع آمريكا، حق كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي داده بود و قصد داشت، تحت عنوان آزادي زنان و اعطاي حقوق به آنان، بعضي از مواد قانون مشروطه را ، ملغي و به جاي آن قوانين دلخواه آمريكا و مخالف با اسلام را جايگزين كند.
اعلاميهاي از سوي امام خميني(ره) در مخالفت با رژيم منتشر شد. پدر جواد طبق معمول، تعدادي از اين اعلاميهها را به دست آورد و در بازار تهران پخش كرد و نسخهاي از آن را نيز به خانه آورد و به جواد داد.
اين اعلاميه و تلگرافي كه به مناسبت چهلم فاجعه قم، از طرف امام خميني(ره) انتشار يافته بود، تحول عميقي در روحيه اين نوجوان سيزده ساله به وجود آورد و او را يكسره دگرگون كرد.
دگرگونی که باعث شد ، او تا آخرین نفس و آخرین قطره خونش، سربازی فداکار و رزمنده ای شجاع، برای امام خمینی(ره) باشد و جانش را فدای عقیده الهی اش کند.
[ویرایش]
اكثر شبها، با قدمهاي كودكانهاش، همراه پدر و پدربزرگ به مسجد بينايي و هيات بنيفاطمه و فاطميون درخانيآباد ميرفت. ساكت و آرام در گوشهاي مينشست و به نماز خواندن مومنان نگاه ميكرد و گوش او به تدريج با دعا و گفتار عالمان دين آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود كه ، در صف نماز جماعت ، در كنار پدر و پدربزرگ خود ايستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ايستادگي در مقابل هرچه غيرخدايي، را آموخت. در كنار پدر و پدربزرگش، در جلساتي كه بعد از هيات، به گونهاي خصوصي برگزار ميشد، شركت داشت و با مبارزه مكتبي آشنا شد و تا آخرين دقايق حيات پرافتخارش ، از مبارزه دست نكشيد و مسجد و هيات را ترك نكرد.
[ویرایش]
جواد تندگويان با وجود اينكه امتياز لازم را ، براي اعزام به خارج به عنوان سهميه بانك ملي به دست آورده بود، در مصاحبه، به دليل اينكه مذهبي ومتعصب شناخته شد، كنار گذاشته واز اعزام او به خارج از کشور، برای تحصیل ممانعت به عمل آمد. ايشان با توجه به علاقهاي كه داشتند، در سال ۱۳۵۴ به تحصيل در دانشكده «نفت» در «آبادان» مشغول ميشوند و فعاليتهاي اسلامي و انقلابي خود را، در انجمن اسلامي اين دانشكده دنبال ميكنند.
[ویرایش]
پس از انقلاب،با توجه به سوابق انقلابي مهندس تندگويان، ايشان از سوي شهيد
محمدعلی رجایی ، به عنوان وزير نفت به مجلس معرفي شدند. ۴۰ روز بعد شهيد تندگويان ، كه به قصد تشويق و تقدير كاركنان شجاع تاسيسات نفتي، از يك راه فرعي عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفتند و به اسارت دشمن درآمدند. او پس از تحمل سالها اسارت وسخت ترین شکنجه ها در زندانهای مخوف حزب بعث، در حکومت دیکتاتوری صدام ، به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
[ویرایش]
با خانهاي در نهايت سادگي ، با فرشي از زيلو و دو تخت چوبي كه فرش و تكيهگاه برروي آن قرار داده بودند و براي نشستن و خوابيدن مورد استفاده قرار ميدادند، برخورد كردم. همه چيز در عين سادگي، در نهايت نظافت و آراستگي به نظر ميرسيد ...
يك ساعت قبل از آخرين سفرش، به مغازه من تلفن كرد و گفت: پدر من دارم به جنوب ميروم، ميخواستم خداحافظي كنم. گفتم: مواظب خودت باش. خنديد و گفت: به من حسودي ميكني پدر؟ پرسيدم: حسودي؟! از چه بابت؟ گفت: براي اينكه ممكن است شهيد بشوم! در پايان صحبت خود، مبلغي را نام برد كه بابت خمس و زكات بدهكار است. از من خواست چنانچه از سفر بازنگشت. اين مبلغ را بپردازم.
هرگاه در منزل كاري نداشت، از نوارهاي قرآن كه در خانه داشتيم، استفاده ميكرد و من نديدم كه وقتش را به بطالت طي كند. هميشه ميگفت: اگر امروزم با ديروزم يكي باشد، از غصه دق ميكنم.
صفت سخاوت ، در او به قدري برجسته بود كه صفات ديگرش را تحتالشعاع قرار داده بود، به طوري كه مادرم (مادر بزرگ جواد) ميگفت: جواد باعث خدا بيامرزي من است.
قرار بود كه وزراي نفت و بهداشت ، با معاونان خودشان به اهواز بروند. پرواز راس ساعت هفت صبح، از پايگاه اول شكاري شروع ميشد. همه به جز شهيد تندگويان و چند نفر از همكارانش ، سرقرار حاضر شدند. هر چه تلاش کردند، دسترسي به آنان مقدور نشد و بالاخره پس از تاخير، هواپيما راه افتاد. قبل از اوج گرفتن، خبر رسيد كه شهيد تندگويان و همراهان آمدهاند. دوباره هواپيما بازگشت و آنها سوار شدند و به طرف اهواز حركت كرديم. در اهواز، به علت طوفاني بودن هوا، فرود هواپيما ميسر نشد. شهيد تندگويان گفتند: به اصفهان برويم واز پالايشگاه نفت آنجا بازديد كنيم. بنده نظر دادم ، كه چون براي آمدن به اهواز هماهنگي زيادي انجام شده است به پايگاه وحدتي برويم. همه قبول كردند و شب را در باشگاه نفت مستقر شديم. همان شب خبر آوردند كه ، حصر آبادان سختتر شده است و در شهر ، تنها سيبزميني و پنير موجود است. فردا به دو گروه تقسيم شديم. قرار شد عدهاي،با شهيد تندگويان به سمت آبادان حركت كنند. آخرين ماشين اين گروه هنوز چندان دور نشده بود،كه با يك كاميون برخورد كرد و چند نفري مجروح شدند. با اين حادثه همه آن گروه بازگشتند و تا بستري شدن، اين افراد در آنجا ماندند. اين پيش آمد موجب شد ، كه برخي از افراد كه در ماشين شهيد تندگويان نبودند، داخل اين ماشين شوند و عدهاي هم كه داخل آن ماشين شده بودند، به ماشين ديگري منتقل شوند. اين گونه بود كه تقدير با يك تصادف كاميون، همسفران آن شهيد را، براي اسارت برگزيد.
اولين ديدار كه به دعوت ايشان، براي صرف غذا در منزل كوچك، ساده و اجارهاي كه موقع حضور در رشت، محل سکونت ايشان بود، در خاطرم ميباشد. زماني كه من وارد شدم با خانهاي در نهايت سادگي ، با فرشي از زيلو و دو تخت چوبي كه فرش و تكيهگاه برروي آن قرار داده بودند و براي نشستن و خوابيدن مورد استفاده قرار ميدادند، برخورد كردم. همه چيز در عين سادگي، در نهايت نظافت و آراستگي به نظر ميرسيد و اين زماني بود كه شهيد تندگويان به عنوان يكي از مديران كارخانه پارس توشيبا(پارس خزر فعلي) به كار مشغول بود، ولي آنچه را كه از حقوق دريافتي صرف زندگي خود و خانواده ميكرد، عملا نشان ميداد، كه بسيار ناچيز و جزئي است و ما اين سطح زندگي را ، در دوران وزارت و قبل از آن ، يعني عضويت در هيات مديره شركت ملي نفت ايران، تا زمان شهادت شاهد بوديم.