عباس بابایی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بچه ها بابا را بيشتر دوست داريد يا تلويزيون رنگي را ؟
بچه ها دسته جمعي مي گويند:بابا را .
سپس شهيد بابايي به آنها مي گويد:فرزندانم ! در اين شرايط،خانواده هايي هستند كه پدرانشان را از دست داده اند و تلويزيون هم ندارند.چون خداوند به شما نعمت پدر را داده،پس بهتر است اين تلويزيون را به بچه هايي بدهيم كه پدر ندارند واین کار را می کند!
[ویرایش]
عباس سال ۱۳۲۹ در قزوين ديده به جهان گشود.دوره ابتدايي را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبيرستان نظام وفاي اين شهر طي کرد.
[ویرایش]
سال ۱۳۴۸ به دانشكده خلباني نيروي هوايي راه يافت و پس از گذرانيدن دوره آموزش مقدماتي خلباني براي تكميل دوره آموزشي به كشور آمريكا اعزام گرديد.
وي با پشتوانه مذهبي قوي و ايمان نيرومندي كه داشت،در مدت اقامت در امريكا هرگز جذب مظاهر پرفساد غرب نگرديد و با موفقيت دوره آموزش خلباني هواپيماي شكاري را به اتمام رسانيد و پس از مراجعت به وطن در سال ۱۳۵۱ با درجه ستواندومي در پايگاه هوايي دزفول به خدمت مشغول شد.
با ورود هواپيماهاي پيشرفته اف ـ ۱۴ به نيروي هوايي ایران،عباس جزء خلبانان تيزهوش و ماهر در پرواز با هواپيماي اف ـ ۱۴ انتخاب و به پايگاه هوايي اصفهان منتقل شد.
[ویرایش]
با اوج گيري مبارزات مردم قهرمان كشورمان عليه نظام ستمشاهي ، شهيد بابايي به عنوان يكي از خلبانان انقلابي نيروي هوايي،در جمع کارکنان متعهد ارتش به مبارزه عليه نظام شاهنشاهي پرداخت.
با دارا بودن تعهد،ايمان و تخصص و مديريت اسلامي،چنان درخشيد كه شايستگي فرماندهي وي بر پايگاه هوايي اصفهان در تاريخ ۷/۵/۱۳۶۰ و ارتقا درجه او از درجه سرواني به درجه سرهنگ دومي،مبين اين امر مي باشد.
[ویرایش]
با كفايت،لياقت و تعهد بي پاياني كه در زمان تصدي فرماندهي پايگاه هوايي اصفهان از خود نشان داد در مورخه ۹/۹/۶۲ با ارتقا به درجه سرهنگ تمامي به سمت فرمانده عمليات نيروي هوايي منصوب و به ستاد فرماندهي در تهران منتقل گرديد .
او با روحيه شهادت طلبي به همراه شجاعت و ايثاري كه در طول سالهاي بعد،در جبهه هاي نور و شرف به نمايش گذاشت،صفحات نوين و زريني بر تاريخ انقلاب دفاع مقدس و نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران افزود.
[ویرایش]
عباس با بيش از۳۰۰۰ساعت پرواز با انواع هواپيماهاي جنگنده،قسمت اعظم عمرش را در طول اين سالها در پروازهاي عملياتي و يا قرارگاهها و جبهه هاي جنگ در غرب و جنوب كشور سپري کرد.او به همين خاطر او چهره آشناي ( بسيجيان ) و يار وفادار فرماندهان قرارگاههاي عملياتي بود .
تنها از سال ۱۳۶۴ تا هنگام شهادت ، بيش از شصت ( ۶۰ ) مأموريت جنگي را با موفقيت كامل به انجام رساند .
شهيد بابايي به علت لياقت و رشادتهايي كه در دفاع از آرمانهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و سركوب و دفع تجاوزات دشمنان انقلاب اسلامي متجلي ساخت.عباس در ۸اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتيپي مفتخر شد،گرچه همكاران و اطرافيان او را كمتر با اين درجه مشاهده نمودند!
[ویرایش]
چندروز قبل از شهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد همسر و دوستانش برای عزیمت به مراسم حج گفته بود:«تا عید قربان خودم را به شما میرسانم.»
و او سرانجام در روز عید قربان،به آروزی بزرگ خود که مقام شهادت بود نائل شد و نام پرآوازهاش در تاریخ پرا فتخار ایران جاودانه ماند.
[ویرایش]
وقتي اذان صبح مي شود،پس از اين كه وضو گرفتي، به طرف قبله بايست و بگو اي خدا ! دستت را روي سر من بگذار و تا فردا برندار.به شوخي دليل اين كار را از او پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت:اگر دست خدا روي سرمان باشد،شيطان هرگز نمي تواند ما را فريب دهد .
اين شهيد عزيزمان انساني مومن و متقي و سربازي عاشق و فداكار بود و در طول اين چند سالي كه من ايشان را مي شناختم،هميشه بر همين خصوصيات ثابت و پابرجا بود.
زماني كه كوچكتر بود معمولاً در تعزيه هاي ما به اتفاق يكي از دوستانش نقش دو طفلان مسلم را بازي مي كرد و بعد كه بزرگتر شد نقش حضرت علي اكبر (ع) و ديگران را اجرا مي كرد و در مراسم سوگواري اباعبدالله الحسين (ع) مداحي مي كرد و اين كار تا آخرين روزهاي شهادتش ادامه داشت.
بزرگترين افتخار او اين بود كه نوكر امام حسين (ع) است.
عباس در منزل يك تلويزيون ۱۴ اينچ سياه و سفيد داشت.دكتر حسن روحاني،جانشين فرمانده قرارگاه خاتم الانبيا (ص) از اين موضوع آگاه بود.ايشان به منظور ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابايي در زماني كه ايشان در خانه نبودند ، يك دستگاه تلويزيون رنگي به منزلشان مي فرستد.فرزندان بابايي با ديدن تلويزيون رنگي خوشحال مي شوند،ولي همسر ايشان علي رغم اصرار بچه ها از باز كردن كارتن تلويزيون خودداري مي كند.چند روز از اين ماجرا مي گذرد و شهيد بابايي از مأموريت بازمي گردد.بچه ها با ورود پدر خبر خوش رسيدن تلويزيون رنگي را به او مي دهند و ايشان ماجرا را از همسرش جويا مي شود . شهيد بابايي از اين كه خانمش بدون اجازه او تلويزيون را قبول كرده ناراحت مي شود.چون بچه ها منتظر بودند تا پدر از راه برسد و اجازه باز كردن كارتن تلويزيون رنگي را بدهد ، شهيد بابايي با شگرد خاصي،سر بچه ها را گرم مي كند و در اوج بازي و خوشحالي،از آنها مي پرسد:بچه ها بابا را بيشتر دوست داريد يا تلويزيون رنگي را ؟
بچه ها دسته جمعي مي گويند:بابا را .
سپس شهيد بابايي به آنها مي گويد:فرزندانم ! در اين شرايط،خانواده هايي هستند كه پدرانشان را از دست داده اند و تلويزيون هم ندارند.چون خداوند به شما نعمت پدر را داده،پس بهتر است اين تلويزيون را به بچه هايي بدهيم كه پدر ندارند واین کار را می کند!
عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مي خواند.در بعضي وقتها كه فراقت بيشتري داشت آيه ( اياك نعبد و اياك نستعين ) را هفت بار با چشماني اشكبار تكرار مي كرد.
به ياد دارم از سن هشت سالگي روزه اش را به طور كامل مي گرفت. او به قدري نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود كه مسافرتها و مأموريتهايش را به گونه اي تنظيم مي كرد تا كوچكترين لطمه اي به روزه اش وارد نشود. او هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند و ما را نيز به نماز اول وقت تشويق مي كرد .
فراموش نمي كنم،آخرين بار كه به خانه ما آمد،سخنانش دلنشين تر از روزهاي قبل بود. از گفته هاي او در آن روز اين بود كه: وقتي اذان صبح مي شود،پس از اين كه وضو گرفتي، به طرف قبله بايست و بگو اي خدا ! دستت را روي سر من بگذار و تا فردا برندار .
به شوخي دليل اين كار را از او پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت: اگر دست خدا روي سرمان باشد،شيطان هرگز نمي تواند ما را فريب دهد .
از آن روز تا به حال اين گفته عباس بي اختيار در گوش من تكرار مي شود.
[ویرایش]
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است. اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود، مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد...
ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن .
هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد.اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز به خاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی،صداقت،ایمان،محبت به مردم،جان دادن در راه وطن، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن. حجاب، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن. اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .
ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی. همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی. به همه محبت کنی. در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست...
اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن...
همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود...
ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن.
[ویرایش]
بسم الله الرحمن الرحيم
...إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ
خدايا،خدايا،تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار. به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي كشم وصيت نامه بنويسم. حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي كنم .
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده .
خدايا،همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم .
خدايا،در اين دنيا چيزي ندارم،هرچه هست از آن توست .
پدر و مادر عزيزم،ما خيلي به اين انقلاب بدهكاريم .
عباس بابايي
۲۲/۴/۶۱
۲۱ ماه مبارك رمضان
[ویرایش]