احمدغلامی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



وضعيت بدِ اقتصادي و معيشتي خانواده سبب شد تا علـيرغم اشتياق بسياری که به تحصيل داشت،ترك تحصيل نمايد.



تولد

[ویرایش]

احمد ششم شهریور ۱۳۳۷ در روستاي «منقل»دراستان بوشهر ديده به جهان گشود.او دومين فرزند خانواده بود و به ميمنت نام مبارك نبي مكرم اسلام(ص)،« احمد» نامگذاري شد. پدرش كشاورز ی پرهـيزكار بود كه با دسترنجِ حـلال،زندگی خانواده اش را تامین مي‌كرد. احمد از كودكي تحت تربيت ديني والدينش قـرار داشت و متأثّر از تعاليم اسلام ساخته و پرداخته شد.

تحصیلات

[ویرایش]

پدرش،نسبت به تحصيل فرزندانش، اهميت زيادي قائل بود، اما در روستاي محل سكونتش،مدرسه‌اي وجود نداشت. به همين‌خاطر، همـراه با ساير اعضاي خانواده،به روستاي محمّدآباد در نزدیکی شهر «خورموج» نقلِ مكان كرد و در آنجا ساكن شدند. احمددر سن شش سالگي،راهي دبستان شد و تحصيلات ابتدايي خود را كه در شهريورماه سال ۱۳۵۰ با موفقيت به پايان رساند. پس از آن وضعيت بدِ اقتصادي و معيشتي خانواده سبب شد تا علـيرغم اشتياق بسياری که به تحصيل داشت، ترك تحصيل نمايد.

بنای ماهر

[ویرایش]

او پس از ترك تحصيل، با تمامِ تلاش و كوشش، به كار و فعاليت روي آورد و مدتي به كارگري پرداخت. پس از مدتي كارگري،به بنّاي متبحّري تبديل شد و توانست از اين طريق، تا حدود زيادي، وضعيت معيشتي خود و والدينش را سامان بخشد.

مبارزات انقلاب

[ویرایش]

در سال ۱۳۵۶به خدمت سربازي رفت. محل خدمت او مـركز زرهي شـيراز بود.درآن دوران بود که انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري امام خميني(ره) و حضور مردم شدت گرفت. احمد با مشاهده ظلم وستم حکومت شاه نتوانست روحـيه دين‌مدارِ خود را با جـو غـيراسـلاميِ حاكم بر پادگان،سازگار نمايد و ترک خدمت کرد.او بعدازپیروزی انقلاب دوباره به خدمت سربازی بازگشت.
پس از اتمام خدمت، مجدداً به كار و فعاليت پرداخت و با استعداد و پشتكار فراواني كه داشت،توانست فنون خياطي و جوشكاري را همانند بنّايي، به نحوي بسيار خوب فـرابگـيرد. او در بين اين سه حـرفه،شغل جوشكاري را برگـزيد و در شهر« خورموج» مبادرت به راه‌اندازي كارگاه جوشكاري نمود.
مدتی بعد و در سن ۲۲ سالگي با خانم گوهـر رضايي ازدواج كـرد.

حضوردرجبهه

[ویرایش]

با پـيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي، با تمام وجود، خود را در مسير خدمت به انقلاب نوپاي اسلامي قـرار داد و در اين راه، از هـيچ كوششي فروگذار نكـرد. هـنوز چندماه از شـروع جنگ نگذشته بود كه احمد داوطلب حضور در ميدانهاي نبرد حق عليه باطل شد.در ۱۵فروردین ۱۳۶۰ به مرکز آموزش امام حسین(ع)شيراز اعزام شد و به مدت ۴۵ روز در آنجا آموزش دید. پس از آن بدون آنكه به مرخصي بيايد،مستقيم از شيراز عازم جبهه ماهشهر شد. مدتي بعد به جبهه آبادان اعـزام رفت. او در لشكر نوزده فجر ابتدا به عنوان آرپي‌جي‌زن و سپس به عنوان فـرمانده دسته برای شركت در عمليات ثامن‌الأئمّه(ع) منصوب شد.

شهادت

[ویرایش]

احمد در ۱۸/۴/۱۳۶۰،در حاليكه همراه با همرزم خود،در سنگر ايستاده و مشغول خواندن نمازِ مغرب بود،در اثر اصابت تركش خمپاره به طرف پهلوي چپ ،شديداً از ن مجـروح شد. همرزم وي بلافاصله به شهادت رسيد ولي احمد توسّط گروه امدادي به بيمارستانِ مصدق در شهر آبادان، انتقال يافت و در آنجا تحت معالجه قـرار گرفت، امّا معالجه، سودي نبخشيد و اين شهيد بزرگواربه شهادت رسید.
پيكر او به بوشهر انتقال يافت و در ساعت ۵/۷ صبح ۲۰/۴/۱۳۶۰،از بيمارستان ۱۷ شهريور (فاطمة زهـراء (س) ) تا چهارراه مصطفوي،تشييع شد. سپس اين پيكر مطهّر، به «خورموج» انتقال يافت و در بعد از ظهرِ همان روز، در مـيان حزن و اندوه فراوان جمعيت انبوه امت حزب‌الله، بار ديگر تشييع شد و در گلزار شهداي اين شهر، آرام گرفت. احمد هنگام شهادت،۲۳ ساله بود.


خاطرات

[ویرایش]


خـلاّقيت بالايي داشت؛به طوري كه توانسته بود حرفه‌هاي مختلف بنّايي،خيّاطي و جوشكاري را به نحو احسن فرا بگـيرد.معتقد بود كه اگر انسان،از همه استعدادهايش استفاده كند،چيزي به نام بيكاري وجود ندارد

← علي بازياري


براي حضور در عمليات بزرگ ثامن‌الأئمّه(ع) جهت شكست حصر آبادان آماده مي‌شديم. احمد نيز همـراه ما بود. فعاليتهاي زيادي صورت گرفته بود تا نيروها با آمادگي كامل وارد اين عمليات شوند. يادم مي‌آيد يك سروان نيروي زميني ارتش،به جمع ما آمده بود تا ما را درباره مسائل مختلف مربوط به مأموريت خطـيري كه در پيش‌ رو داشتيم، توجـيه كند. او مفصل، براي ما صحبت كرد و ضمن سخنانش چنين گفت:«امشب عمليات انجام مي‌گــيرد؛ لذا لازم است نيروها هيچ وسيله‌اي همــراه نداشته باشند،حــتّي قرآن! همچنــين ما به هر نفر يك عدد سكة پنج‌توماني مي‌دهـيم و فقط مي‌توانند اين پولها را همراه داشته باشند.اين پولها،در حرم مطهر امام رضا(ع) متبرک شده.تعداد آن هم كم است و فقط به نيروهاي بسيجي مي‌دهــيم.» موقعي كه او به ما گفت كه شما هيچ چيز حتي قرآن را هم نبايد همراه داشته باشيد، جمعي از بسيجيان بلند شدند و اعـتراض كردند. از جملة اين افراد يك سيّدي بود. همچنين شهيد غـلامي نيز در بين جمعيت بلند شد و لب به اعـتراض گشود و گفت: «جنگ ما به خاطر قرآن است و ما كه با خودمان قرآن آورده‌ايم، براي اين است كه هم حافظ ما باشد و هم ناظر بر جهاد ما در راه خدا. چرا اجازه مي‌دهيد پول را كه دنيوي است همراه داشته باشيم امّا قرآن را اجازه نمي‌دهيد؟ من كه حاضر نيستم قرآن را از خودم جـدا كنم.»

←← بیکاری معنی ندارد


يك هفته قبل از شهادتش در كنار هم نشسته بوديم و با هم صحبت مي‌كرديم.احمدیک شلوار نو را با خود همراه داشت و آن را در ساك گذاشته بود. ضمن اشاره به اين شلوار به من گفت: اين شلواري كه مي‌بيني،مربوط به شب عروسي‌ام مي‌باشد.اتفاقاً يك هفتة بعد در حاليكه ما در آماده‌باش صددرصد به سر مي‌برديم،او ر اثر اصابت تركش خمپارة ۱۲۰ شديداً مجروح شد و پس از انتقال به بيمارستان به شهادت رسيد.موقع شهادت او همان شلوار را به تن داشت.
خـلاّقيت بالايي داشت؛به طوري كه توانسته بود حرفه‌هاي مختلف بنّايي،خيّاطي و جوشكاري را به نحو احسن فرا بگـيرد.معتقد بود كه اگر انسان،از همه استعدادهايش استفاده كند،چيزي به نام بيكاري وجود ندارد و خودش نيز تحت تأثير همين ايده بود كه توانست فنون مختلفي را ياد بگــيرد و از طريق آنها ارتزاق نمايد.

←← راستگو


در انجام كار بسيار صبور بود و در مواجهه با فراز و فرودهاي زندگي، با سعه صدر بالايي عمل مي‌كرد. اخلاق نيكويش، جذبة بالايي داشت و از اين لحاظ، در مـيان بستگانش ممتاز بود.راستگو بود و اساساً حاضر نبود به هيچ بهانه و مصلحتي،عنصر ناميمون دروغ را وارد زندگيش نمايد.ديگران او را به راستگويي مي‌شناختـند.
ا يرين بود و طرف مقابل را خيلي زود، مجذوبِ اخلاقِ دوست‌داشتنيِ خود مي‌ساخت. سخت‌گـير نبود و با هيچكس به تندي برخورد نمي‌كرد. اخلاق والايش، صرفاً مختص زندگي اجتماعي نبود، بلكه در مـنزل نيز اين‌چنين بود.
با اينكه جوشكار بود و طبيعتاً همواره جسم خسته‌اي داشت، امّا برای شركت در برنامه‌هاي انقلابي و حضور در فعاليتهاي مختلف بسيج،كار و خستگي را نمي‌شناخت. از بنيانگذاران بسيج در شهر خورموج بود. او به حقيقت، عاشق انقلاب بود و در اين راه، از جان و دل مايه مي‌گذاشت.


← برادرشهید


روزها در مغازه جوشكاري كار مي‌كرد و شبها به جاي اينكه به استراحت بپردازد، به مدرسه علمـية خورموج مي‌رفت و در آنجا به نگهباني مي‌پرداخت و هرگز احساس خستگي و كسالت نمي‌ کرد. در راهپيمايي‌ها و سخــنراني‌هاي انقلابي همواره حضور داشت و از اين رهگذر،بربصيرت و آگاهي خود از حوادث و اتفاقات زمانه، مي‌افزود.
شهيد، با اينكه تازه ازدواج كرده بود و طبيعتاً مي‌بايست بيشترين همّ و غمّش، مصروف زندگي مشترك با همسرش باشد، اما هنوز چند ماه از ازدواجش نگذشته بود جبهه رفت.
جبهه رفتن او،آنهم در حاليكه تنها چندماه از ازدواجش مي‌گذشت، با رضايتِ ما همراه نبود، اما او با حالتي جدّي و با نهايت اخلاص، خطاب به همه ما گفت: حال كه اسلام عزيز در خطر است و احتياج به خون ما دارد،از هيچگونه فداكاري در اين راه دريغ نمي‌كنم.


آثارمنتشرشده درباره شهید

[ویرایش]

عليرضا عمرانی این شعر را در وصف احمد سروده است.
آن مرد ديار دوستكامي
آن دلشده «احمد غلامي»
سرباز بسيجي و فداكار
خوش‌خلق و بزرگوار و پركار
بنّاي شريف و باحيا بود
كارش همه در رهِ خدا بود
در جمع، عزيز و نازنين بود
در خلوت، اهل ذكر و دين بود
فرماندة دستة سلحشور
در حمله به كُفر، كشته ماهور
در «آبادان» شهيد گرديد
خرّم دل و روسپيد گرديد


وصیتنامه

[ویرایش]


بسم الله الرحمن الرحیم
...حال كه اسلام عزيزمان در خطر است و اسلام، احتياج به خون ما جوانان دارد، از هيچ‌گونه فداكاري دريغ نخواهم كرد.
پيام من به مادرم اين است كه ، اگر شهيد شدم، بر من گريه نكنيد. يك پيامي نيز به برادرم دارم: برادر عزيز! اول اينكه تا جان داري، براي اسلام خدمت كن و پيام ديگرم اين است كه براي من ناراحت نباشيد. در اين جهان يك مرگ وجود دارد، آيا نبايد مرگي پرافتخار را انتخاب كرد؟
اسلام عزيز احتياج به خون ما جوانان دارد. برادرانم! يك نصيحت براي شما مي‌كنم؛ مي‌خواهم بگويم كه راه اسلام را در پيش گيريد؛ نماز را به پاي داريد و به جز اسلام، به چيز ديگري نيانديشيد.

وصیت به برادران وخواهران

[ویرایش]

چند نصيحت به برادران و خواهران عرض مي‌كنم. برادران و خواهران! وحدت كلمه را حفظ كنيد و نماز را هيچ‌وقت فراموش نكنيد و گوش به فرمان امام باشيد، كه گوش به فرمان امام بودن، امر واجبي است. مردم، قاطعانه با منافقين عمل بكنند كه ما از همچو كساني ضربه خورده‌ايم؛اينها بايد نابود بشوند، چون آدم‌بشو نيستند.
خدايا! اين رهــبر عاليقدر ما را حفظ كن و دشمنان آن را اگر قابل اصلاحند، اصلاح كن و اگر نيستند، نابود كن.
خدايا! اين رزمندگان عزيزمان را پيروز كن.
خداحافظ،به اميد پيروزي حق عليه باطل و نابودي صدام و صداميان
انشاءالله، موفّق باشيد.
احـــمد غلامي







جعبه ابزار