ناصر بهداشت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احساس می کنم این دفعه به شهادت می رسم.



تولد

[ویرایش]

۲۵ تیرماه ۱۳۴۰ در سید محله قائم‌شهر متولد شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش گذراند. مدتی هم در رشته علوم تجربی ادامه تحصیل داد اما به دلیل علاقه ای که به رشته راه و ساختمان داشت، در هنرستان ثبت‌نام کرد و در این رشته ادامه تحصیل داد. سال‌های اول و دوم را پشت سر نهاد اما موفق به ادامه نشد و در مدرک سیکل متوقف ماند.

کارگر کوچک

[ویرایش]

کمک به پدرش در کار کشاورزی و دستگیری از تهیدستان ازجمله کارهای او در اوقات فراغت او بود. از بیکاری و اتلاف وقت بیزار بود از همین رو در نزدیکی از آشنایان پدر به آموزش کاشی‌کاری پرداخت.

مبارزات انقلاب اسلامی

[ویرایش]

هم‌زمان با اوج گیری انقلاب اسلامی در راهپیمایی های مردمی علیه حکومت محمدرضا پهلوی شرکت می کرد.

ورود به سپاه

[ویرایش]

پس از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جز اولین افرادی بود که به عضویت این نهاد درآمد. از همان آغاز مسئولیت گروه گشت واحد عملیاتی سپاه قائم‌شهر را به عهده گرفت. پس‌ازآن به جبهه رفت و فرماندهی گردان حمزه سیدالشهدا (ع) را بر عهده گرفت و در عملیات مختلفی شرکت کرد. مدتی نیز به‌عنوان فرمانده یکی از تیپ‌های لشکر ۲۵ ویژه کربلا بود. او به‌طور مستمر در جبهه حضور داشت.

ازدواج

[ویرایش]

در اواخر ۱۳۶۲ توسط یکی از هم‌رزمانش بنام شهید جعفر شیرسوار از خانم مریم فلاحتی‌مجاوری خواستگاری کرد و پس از توافق خانواد ه های دو طرف با او ازدواج کرد. در بیشتر کارهای منزل به همسرش کمک می کرد. زمانی که به مرخصی می آمد در مراسم مذهبی مساجد محل شرکت می کرد.

فرمانده ادیب

[ویرایش]

به خواندن دیوان حافظ علاقه بسیار داشت و در اوقات فراغت از خواندن غزلیات آن لذت می-برد. فرد منظمی بود و به دیگران توصیه می کرد که در زندگی خود نظم داشته باشند. در جبهه خلق‌وخوی حسنه او زبانزد بود.

فرمانده قلب‌ها

[ویرایش]

احترام به دیگران حتی نیروهای تحت امر را واجب می شمرد. یکی از هم‌زمان می گوید:
در محوطه گردان به همراه او ایستاده بودیم در همین هنگام یکی از برادران که از مرخصی برگشته بود رو به من کرد و گفت: «پدرت بیمار است و پیغام داده به شهر برگردی». گفتم انشاالله چند روز دیگر مرخصی می گیرم و می روم. بهداشت که ناظر گفتگوی ما بود گفت: «چند روز دیگر نه! همین‌الان به دیدن پدرت برو.» چند لحظه مکث کردم و گفتم من تازه آمدم انشاالله چند روز دیگر برمی‌گردم هنوز حرفم تمام نشده بود که گفت: «من فرمانده تو هستم به تو می گویم به خاطر احترام به پدرت همین‌الان به مرخصی برو.» به‌هرحال به خانه برگشتم و وقتی ماجرا را برای پدرم بازگو کردم با آن حال بیمارش به پایانه رفت و بلیتی تهیه کرد و به من داد و گفت: «پسرم بلیت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به فرمانده‌ات برسان و بگو خداوند خیرش بدهد و من همیشه برایش دعا می کنم».

آخرین مرخصی

[ویرایش]

علی رغم اینکه از ناحیه دست راست مجروح شده بود اما همچنان در جبهه حضور داشت. آخرین مرخصی که به نزد خانواده‌اش آمد، همسرش باردار بود و به او سفارش کرد که در تربیت فرزندش کوشا باشد و در صورت شهید شدنش نگذارد او غمگین و ناراحت باشد و می گفت احساس می کنم این دفعه به شهادت می رسم.

شهادت

[ویرایش]

سرانجام در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۴ درحالی‌که فرماندهی محور مهران – چنگوله را به عهده داشت و برای شناسایی منطقه رفته بود به شهادت رسید. جنازه او در گلزار شهدای قائم‌شهر به خاک سپرده شد. تنها فرزندش چند ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد و خانواده اش نام کوثر بهداشت را بر او نهادند.

وصیت‌نامه

[ویرایش]

...پروردگارا! با قلبی خالی از علایق دنیا به سویت آمده ام. می خواهم همچون عاشقانت به لقایت بپیوندم. خدایا! بار گناهانم زیاد است از تو عاجزانه درخواست می کنم که از سرچشمه لطف و کرم بر من ببخشایی. ببخش بر من که در زندگانی نتوانسته ام آن‌گونه که شایسته است تو را پرستش کنم.

وسعت جبهه

[ویرایش]

آری به جبهه می روم، جبهه ای که به وسعت تمام اسلام در مقابل تمام کفر؛ جبهه ای که سراسر نور است و ذکر خدا و دعا، جبهه ای که هرگاه در آن به افق نگاه می کنم به یاد صحرای کربلا و به یاد مظلومیت حسین (ع) می‌افتم. جبهه که همه‌چیزش انسان را عاشق خدا می کند و به زندگی محتوی می بخشد. انسان را خالص می کند؛ جایی که روح خدایی حاکم است و همه در اعمال خیر سبقت می گیرند.

نماز را دریابید

[ویرایش]

نکته دیگری که می خواهم بگویم در مورد نماز است که بر همه ماست که آن را دریابیم. قرآن در مورد آنان که تجارتی که هرگز تباه نمی شود انجام دهند می فرماید: آن‌ها کسانی هستند که کتاب خدا را تلاوت می کنند و نماز را به‌پای می دارند نه اینکه فقط نماز را بخوانند، نماز را باید به پاداشت. نماز موقعی به درگاه خدا قبول می شود که به پا داشته شود(اقامه شود).

وصیت به مردم

[ویرایش]

سخنی دارم با امت امام که البته از خود ایشان یاد گرفته ام و آن اینکه توجه داشته باشید که مبادا سست شده و دست از امام عزیز بکشند.

وصیت به خانواده

[ویرایش]

شما پدر و مادر عزیزم که عمر خود را برای پرورش من صرف نمودید و درراه تربیت من زحمت ها کشیده اید از شما تشکر می کنم و عذر می خواهم که هرگز نتوانستم گوشه ای از زحماتتان را جبران کنم...اما همسرم! صبر پیشه کن و هر طوری که می خواهی آزادی و همان‌طور که گفتم هر جا که به خدا نزدیک‌تر است آنجا برو.


منبع

[ویرایش]

توکلي، يعقوب، فرهنگنامه جاودانه‌هاي تاريخ، (زندگينامه فرماندهان شهيد استان مازندران) نشر شاهد، تهران، ۱۳۸۲، ص۸۴ تا ۸۸ نسخه الکترونيکي







جعبه ابزار