علی خانزادی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



جمع آوری کمک های مردمی و ساختن اورژانس در امیر آباد مهران برای مداوای مجروحین جنگی. جمع آوری کمکهای مردمی و اتمام مسجد صالح آباد...



تولد

[ویرایش]

علی هفتم مرداد ماه سال ۱۳۳۸ در روستای هلشی بخش ایوان از استان ایلام از پدر و مادری مومن چشم به جهان گشود. او از همان آغاز طفولیت تحت تربیت والدین با ایمانش قرار گرفت.

تحصیلات

[ویرایش]

تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند و بعد وارد دوره متوسطه شد.به دلیل محرومیت و نبود مدرسه درآن روستا علی برای ادامه تحصیل به شهرایوان آمد.پدرش فاقد زمین کشاورزی بود و از راه کار کردن برای دیگر کشاورزان و زمین داران آن روستا خرج خانواده چند نفری را به دست می آورد.علی برای اینکه پدرش را کمک کند در دوران تحصیل که مجبور بود بین شهر و روستا در رفت و آمد باشد،سعی می کرد کمتر خرج کند تا به پدرش فشار کمتری ازنظراقتصادی وارد شود .او راضی بود زندگی را به سختی بگذراند و مجبات درد سر والدینش را فراهم نسازد.بعد از به پایان رسانیدن دوره متوسطه ،برای اینکه هزینه های پدرش کمتر شود بقیه تحصیلاتش را در آموزشگاه بهداری استان ایلا م و با بهترین معدل به پایان رسانید.

مبارزات انقلاب

[ویرایش]

او ۲۵دیماه۱۳۵۶ وارد پادگان شد تا دوران خدمت سربازی را پشت سر گذارد. مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت ستم شاهی شدت گرفته بود.او به فرمان امام خمینی(ره) از پادگان محل خدمتش فرار کرد و به سوی شهرایوان رفت. حدود یک ماه به پیروزی انقلاب مانده بود.علی به فعالیتهای مبارزاتی اش شدت بخشید.او در شهر هر کس را می دید مخصوصا نسل جوان را به اسلام و دستورات این آیین مقدس راهنمایی می کرد.تا می توانست علیه رژیم ستم شاهی مبارزه می کرد و بین دوستان نوارهای مذهبی و کتاب های جدید توزیع می کرد.

به فکرنیازمندان

[ویرایش]

فقط به فکر مبارزه با حکومت ظالم شاه نبود بلکه کارهای اجتماعی از قبیل کمک به مستمندان وافراد محتاج را نیز با جدیت انجام می داد. هر کس را می شناخت که به چیزی احتیاج دارد تا می توانست خودش حاجت اورا بر آورده می کرد و در غیر این صورت از دیگران کمک می گرفت.

ورودبه سپاه

[ویرایش]

علی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سا ل ۱۳۵۷مجددا در بهداری ایوان مشغول به کار شد.او باز هم مانند همیشه یار مستضعفان و بیچارگان بود اما همیشه پیش دوستان می فرمود دوست دارم در سپاه خدمت کنم زیرا سپاه نهاد انقلابی است . هر چه قدر اطرافیان می گفتند خدمت در حکومت اسلامی در هر جا باشد خدمت به اسلام است او قبول نکرد.شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سا ل ۱۳۵۹ نقطه آغازی بود بر حماسه آفرینی های این فرزند بزرگ ایران.او پیوسته در سپاه و بسیج به جبهه ها کمک می کرد. سال ۱۳۶۰ با اینکه تازه ازدواج کرده بود از بهداری به سپاه رفت.ابتدا در بیمارستان شهدای ایلام مشغول به خدمت شد با این حال در تمام عملیات جنوب و غرب تا حدی که به او اجازه می دادند شرکت می کرد و پیوسته در خط مقدم جبهه بود. بعد از چندی به عنوان مسئول بهداری تیپ امیر المومنین(ع)سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.با اینکه دارای زن و یک پسر بچه و پدر و مادر پیری بود اما پیوسته می گفت :ای کاش من هم مانند فلان برادری که شهید شد،توفیق حضوردرجبهه وشهادت را داشتم. با این همه مسئولیت وتلاش برای حراست از حریم اسلام از همه آنها و حتی از جان شیرین خود گذشت

بخشی از تلاش ها

[ویرایش]

علی فعالیت های زیادی برای مردم و انقلاب در ایلام انجام داد.اقداماتی مثل:
– تشکیل کلاس قرآن و احکام و نماز جمعه و جماعات.
- تشکیل صندوق قرض الحسنه شهدای ایوان جهت کمک به محرومین و خدمت.
- حضور مستمر در جبهه های حق علیه باطل بعنوان بسیجی وپاسدار
- جمع آوری کمکهای مردمی و توسعه بهداری شهدای ایلام
- پذیرفتن مسئولیت بهداری تیپ امیرالمومنین(ع)سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
- جمع آوری کمک های مردمی و ساختن اورژانس در امیر آباد مهران برای مداوای مجروحین جنگی.
- جمع آوری کمکهای مردمی جهت به اتمام رساندن مسجد صالح آباد

شهادت

[ویرایش]

او سر انجام در روز شنبه ۵/۸ /۱۳۶۳ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و رسا لت حسین گونه اش را به انجام رساند.


خاطرات

[ویرایش]

پدرجان ای کاش ده پسر داشتید والان خالصانه دراین جنگ علیه دشمنان اسلام شرکت می کردند.پدر جان الان اسلام در خطر است و شما نگران ما هستید ؟

← همسر شهید


شهید علی خانزادی مردی خوش اخلاق ،خوش بر خورد ،مومن ،متدین و وارسته بود. او به تبعیت از مولاو مقتدای خویش حضرت علی (ع) به مستمندان و یتیمان کمک می کرد. با توجه به اینکه خود از خانواده ای ضعیف بود لیکن آنچه را که داشت به طور مساوی بین خود و مستمندان تقسیم می نمود. ما در طول مدت زندگی مشتر کمان همدیگر را کمتر می دیدیم .زیرا او بیشتر عمرش را در جبهه می گذراند و حتی فرزندش او را زیاد نمی شناخت چون کمتر به منزل می آمد . در یکی از شبها که حالم بد بود به ایشان سفارش نمودم اگر من مردم ،مرا در پایین پای شهید مهدی دفن کنید . در جواب با خنده گفت: نه خیر اشتباه شما همین است .اولین نفری که پیش شهیدان مهدی و کریم می رود من هستم و پایین پای شهید مهدی جای خودم می باشد. از سا ل دوم دبیرستان او و شهیدان کریم و مهدی همراه و همه جا با هم بودند و در زمان شهادت آنها خیلی ناراحت بود که چرا از آنها جا مانده.بعد از شهادت آنها دیگر نتوانست در محل خدمت خود در بهداری ایلام بماند و به طرف جبهه شتافت و به طبق گفته خودش اولین نفری که به شهیدان ملحق گشت او بود، در حالی که خندان و شاداب به استقبال شهادت رفته بود.زمان دفن چهره اش شاد بود و تبسمی از شادی بر لب داشت.اوشادبودکه از دیگر برادرانش عقب نمانده است و به آنان ملحق گشته است.

← برادر شهید


چند روز قبل از عملیت والفجر ۵ در سال ۱۳۶۲ در منطقه چگونه.تعدادی از نیروهای بسیجی شهرستان ایوان تجهیز و از طرف سپاه پاسداران به منطقه ششدار منتقل شدند تا بعد از سازماندهی به جبهه جنگ اعزام شوند .در آن عملیات علاو بر تیپ امیر المومنین (ع)ایلام تیپهای نبی اکرم (ص) ازکرمانشاه و انصار الحسین(ع) نیز از همدان شرکت داشتند و شهید علی خانزادی علاو ه بر مسئولیت بهداری تیپ امیر المومنین(ع) ،مسئول هماهنگی بهداری های این سه تیپ را هم بر عهده داشتند .
روز بعد از اعزام بچه ها از طرف دشمن شایعه ای در شهرستان ایوان پخش گردید مبنی بر اینکه از نیروهای اعزامی از ایوان به عنوان خط شکن استفاده می کنند که باعث نگرانی در بین خانواده های بچه های رزمنده شد ومردم با شنیدن این شایعه سراسیمه به منطقه ششدار رفته و از رفتن بچه ها ممانعت کردند و اغلب آنها را به منزل بر گرداندند .
در آن جمع سراسر عشق و صف،همراه با شهید خانزادی که نو جوانی ۱۶ ساله بود حضور داشتیم .به طبع پدر ماهم که کهنسال بود با شنیدن این شایعه و نگران از اینکه هر سه ما به جبهه می رویم اصرار داشت که هر سه باهم در عملیات شرکت نکنیم و باید دو نفر از ما به خانه بر گردد.علی با آن عظمت روح که خطر استکبار را حس کرده بود با لحنی شیوا و با بر خوردی لطیف و زیبا اما استوار و ثابت قدم گفت:پدرجان ای کاش ده پسر داشتید والان خالصانه دراین جنگ علیه دشمنان اسلام شرکت می کردند.
پدر جان الان اسلام در خطر است و شما نگران ما هستید ؟همه ما فدای اسلام ،همه ما فدای امام و رهبر ،شما هم با ما به جبهه بیا تا در این عملیات شرکت کنیم .
پدر که استواری پسرش را دید گفت :پسرم من پیرمردی افتاده هستم ،چه کاری از دست من بر می آید جز اینکه باعث زحمت شما هستم .
شهید فرمود:شما در پشت جبهه بمان و به بچه های دیگر کمک کن .
پدر هم با افتخار و سر بلندی تمام ما را تا ایلام بدرقه کرد و در عملیات والفجر ۵ شرکت کردیم و سپاه اسلام پیروز مندانه این عملیات را پشت سر گذاشت .


وصیت نامه

[ویرایش]

بسم الرحمن الرحیم
به نام خدای ابراهیم(ع) و با سپاس به در گاه پروردگار محمد(ص) و علی(ع) وسیدمظلومان حسین(ع) وبا سلام به نایب بر حق ولی عصر(عج) امام خمینی.
برادران و خواهران عزیز همیشه از امام اطاعت کنید و گفته ها و رهنمود هایش را بدون چون و چرا به کار ببندید که او چیزی نمی گوید مگر آنکه، از اخبار و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام استفاده کرده باشد.

وصیت به مردم

[ویرایش]

ای امت مسلمان،همیشه یارو یاور روحانیت اصیل و مبارز باشید و همواره از نهادهای انقلابی، از قبیل سپاه و بسیج و جهاد سازندگی پشتیبانی کنید .زیرا آنان هیچ هدفی جز پیشبرد انقلاب و به ثمر رساندن آن ندارند .جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس را فراموش نکنید و در پیروزیهایی که نصیبتان می شود مغرور نشوید .زیرا غرور و ریا، نفس عمل انسان را هر چند خالص و برای خداهم باشد تباه می کند .فرزندان خود را به سوی جبهه روانه سازید و به آنان هدف این جنگ را، که نابودی کفر و اضمحلال متجاوزین به حقوق مسلمانان است ،یاد آوری کنید.

وصیت به پدرومادر

[ویرایش]

پدر و مادر عزیزم همیشه امام را دعاکنید و از خدا طول عمر و سلامت او را بخواهید و برای پیروزی رزمندگان و خواری دشمنان به در گاه پرودگار بی نیاز نیایش کنید .در این زمان اگر مسلمانی کنار بنشیند و نظاره گر صحنه باشد یقینا به خون این همه شهید خیانت کرده است .از مادر رنجدیده و زحمت کشیده ام پوزش می خواهم که نتوانستم در عمر کوتاه خود ،حق او را ادا کنم .از خداوند می خواهم که به او اجر فراوان و پاداشی در خور شان عنایت فرماید .
اگر یادتان باشد، وقتی نزد شما بودم ،همیشه می گفتم جهان رفتنی است ،چه پنج سال انسان عمر کند چه پنجاه سال ،بایستی به فکر جهان دیگر باشد و سعی کند از این دنیا توشه و ذخیره ای برای آخرت خود دست و پا کند . آنچه مسلم است ،شهدا و صالحین هستند، که با توشه ای که مورد قبول حضرت حق است به پیشگاهش راه می یابند و نیز از شما می خواهم، که چهار برادر دیگرم را نیز به گونه که مرا پرورش داده اید تربیت کنید تا دوستدار خدا و علاقمند به خصوصیات اسلام باشند .برای این منظور کتابهای مرا در اختیارشان بگذارید و توصیه کنید که آنها را بخوانند.

وصیت به همسر

[ویرایش]

تو ای همسر مهربانم،اگر نتوانستم برای تو شوهر خوبی باشم، از تو معذرت می خواهم.درست است که ما بیشتر از سه ماه کنار هم نبودیم،ولی دامادهایی فقط یک روز با همسر خود زندگی کرده بودند و شهید شدند .البته چون دو برادر تو شهید شده اند،سنگینی غمت را احساس می کنم ،اما بدان که هر چه غم سنگین تر باشد و انسان در برابر آن ایستادگی کند و صبر و شکیبایی پیشه سازد، اجر و ثوابش نزد پروردگار بیشتر است. تو باید موقعیت اسلام و کشورمان را درک کنی و وضعیت مرا نیز در نظر داشته باشی که علاو بر مسئولیتی که نسبت به دین و کشورم دارم ، با رسالتی که از شهدا بر دوشم نهاده شده،بسی سنگین تر می نماید.پس از تو می خواهم که همچون کوه،در برابر سختی ها و مصائب مقاوم و استوار باشی و استقامت کنی و پیام خون ما و مظلومیت شهدایمان را به گوش جهانیان برسانی و جوانان دیگر را اگر خوابند، بیدار کنی و به سوی جبهه ها روانه سازی .ضمنا راضی نیستم بیش از چهل روز برایم سیاه بپوشی .
والسلام علی خانزادی







جعبه ابزار