عباس پیکری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



به اتفاق فرمانده بهداری و عباس به راه افتادیم . زمانی که به منطقه عملیات والفجر ۸ رسیدیم ، عباس حالت عجیبی پیدا کرد ! لحظه ای نگاهش را به تک تک خاکریز ها و سنگر ها دوخت و مدتی ساکت ماند و در فکر فرو رفت، آنگاه لب گشود و گفت: انگار این منطقه آشناست،قبلا این منطقه را دیده ام .
عملیات والفجر ۸ آغاز شد،عباس در همین منطقه آشنا به ملکوت اعلی پرواز کرد و بعد ها فهمیدیم که او خواب دیده بود در چنین منطقه ای شهید خواهد شد.


تولد

[ویرایش]

سال ۱۳۴۱ در اصفهان و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود .او از اوان کودکی در اثر راهنمایی های پدر و مادرش با مسجد و مراسم مذهبی ، انس و الفت گرفت و به زودی به عنوان موذن و مکبر مسجد محل شناخته شد .
عباس از هفت سالگی که پا به دبستان گذاشت به فراگیری قرائت قرآن و تکالیف مذهبی از قبیل نماز و روزه و ادعیه و ... پرداخت ، به گونه ای که در ده سالگی ، در روزهای طولانی و طاقت فرسای تابستان ؛ همپای دیگر اعضای خانواده ، روزه های ماه مبارک رمضان را به طور کامل می گرفت و اصرار خانواده اش مبنی بر خودداری از گرفتن روزه را به جایی نمی برد .

مبارزات دوران انقلاب

[ویرایش]

با اوج گیری نهضت مقدس اسلامی،عباس با شور و اشتیاق فراوان به صف جوانان پر شور و انقلابی اصفهان پیوست و حضور او در مراسم و فعالیت های مذهبی و انقلابی بیشتر و پر هیجان تر گردید و در راهپیمایی ها و مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده دار شد .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی عباس با جان و دل به حفظ و حراست از دستاوردهای نهضت اسلامی پرداخت و هنگامی که بیگانگان وطن فروش به خیال خام خود ، استان کردستان را عرصه تاخت و تاز شرورانه خویش قرار دادند ؛ عباس در مصاف با آنان لحظه ای درنگ نکرد و با شتاب ، خود را به پاسداران ارزشهای الهی در آن منطقه ملحق ساخت و به مبارزه بی امان با خائنین به دین و ملت پرداخت.

حضوردرجبهه

[ویرایش]

با تجاوز دشمنان مزدور حزب بعث به میهن اسلامی ، عباس از خطه خونرنگ کردستان به لاله زار جنوب شتافت و به دفاع جانانه از تمامیت ارضی مملکت امام زمان پرداخت و در همان روزهای اول حضور در جبهه جنوب در جاده ماهشهر – آبادان از ناحیه پا به شدت مجروح شد و تنها ممانعت مصرانه او ، پزشکان را از قطع کردن پایش منصرف ساخت .
مقاومت دلیرانه ،مجروحیت و درد و اتکال خلل ناپذیرش به خداوند منان ، موجب شد که سلامتی خود را باز یابد و باز هم در جبهه جنوب حضور پیدا کند .
او برای بار دوم و سوم نیز از ناحیه پا و سینه به شدت آسیب دید ، ولی این صدمات مانع از انجام وظیفه او در خط مقدم نبرد گردید و در ادامه فعالیتهای خود ، عهده دار جانشینی فرماندهی بهداری لشکر امام حسین (ع) گردید و توانست با مدیریت والای خود و با کمک دیگر نیروهای پر توان و مخلص ،تحولی چشمگیر در امور بهداری لشکر ایجاد کند .

شهادت

[ویرایش]

سرانجام در عملیات والفجر ۸ ، هنگامی که بلا تعدادی از پزشکان و امداد گران در سنگر اورژانش مشغول مداوای مجروحان عملیات بود بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن به آرزوی دیرینه خود رسید و با لبخندی راز آمیز دعوت حق را لبیک گفت .


خاطرات

[ویرایش]


← کامران سلحشور


قبل از عملیات والفجر ۸ ، برای بررسی منطقه ، برای انتقال امکانات بهداری ، به اتفاق فرمانده بهداری و عباس به راه افتادیم . زمانی که به منطقه عملیات والفجر ۸ رسیدیم ، عباس حالت عجیبی پیدا کرد ! لحظه ای نگاهش را به تک تک خاکریز ها و سنگر ها دوخت و مدتی ساکت ماند و در فکر فرو رفت ، آنگاه لب گشود و گفت : انگار این منطقه آشناست ، قبلا این منطقه را دیده ام .
عملیات والفجر ۸ آغاز شد،عباس در همین منطقه آشنا به ملکوت اعلی پرواز کرد و بعد ها فهمیدیم که او خواب دیده بود در چنین منطقه ای شهید خواهد شد.


← حسین مزروعی


گویا گرای سنگر اورژانس و سنگر فرماندهی را عراقی ها می دانند که اینطور دقیق و شدید می زنند اما غافل هستند که محکمترین سنگر ، سنگر اورژانس است .و عباس پیکری هر امدادگری را که می بیند ، سریع به داخل اورژانش می فرستد تا تیر یا ترکش به او اصابت نکند. ثانیه ثانیه از درزهای در و دیوار و سقف سنگر ، خاک به پایین می ریزد ، همه به همدیگر نگاه می کنند ، یکی نشسته ، یکی خوابیده ، یکی مجروحی را مداوا می کند . عباس پیکری هم سخت مشغول کار است . به پنجره کوچکی که در سقف سنگر تعبیه شده است نگاه می کنم ، ذره های گرد و خاک را در راستای اشعه خورشید می نگرم که ناگهان همه جای سنگر تاریک و مات می شود و همه چیز در هم می ریزد و محکم به دیوار سنگر پرتاب می شوم و روی زمین رها می گردم ، چند ثانیه گیج و مبهوت هستم ، گرد و خاک تمام فضای سنگر را گرفته ، همه چیز در سنگ روی هم خراب شده ، به لباس هایم نگاه می کنم پر از خون شده است. تکه گوشتی به سرم چسبیده ، چندین ترکش ریز پوتین و لباس هایم را پاره کرده است. به خود می گویم شاید شهید شده ام اما نه ! می بینم و می شناسم !
می خواهم ازدر سنگر بیرون بروم عباس پیکری را نزدیک در ورودی سنگر اورژانس می بینم که تکه تکه شده است !
آدم سالم و جسد سالم در اورژانس دیده نمی شود ! سرم گیج می رود و به زمین می افتم، کسی بالای سرم ظاهر می شود و بلندم می کند، به چهره اش نگاه می کنم، فرمانده لشکر امام حسین (ع) حاج حسین خرازی است، به او می گویم حاجی چی شده ؟ می گوید گلوله ای مستقیم از پنجره سنگر وارد اورژانس شد و ...
تا چند روز بعد کار من شناسایی اجساد پاره پاره است!
جسدعباس پیکری،جسد مرتضی تاج الدین،جسد ابراهیم تلان،جسد دکتر مهدی کرباسی،جسد پرویز بهارلو .... !
همه امداد گران ، پزشکیاران و نیروهای موتوری که قرار بود وارد عملیات شوند ، به سنگری نزدیک خط آمدند تا ساعاتی را استراحت کنند و به منطقه اعزام شوند . هوای بیرون سنگر سرد بود ، در سنگر را بستیم تا هوای سرد وارد سنگر نشود ، اکثر نیروها در سنگر مشغول استراحت بودند .
سراغ عباس پیکری را گرفتم و او را در سنگر نیافتم ، بیرون از سنگر این طرف و آن طرف را گشتم ، چشمم به کسی افتاد که زیر یک تکه گونی خوابیده بود . جلو تر رفتم ، دیدم او عباس پیکری قائم مقام بهداری لشکر امام حسین (ع)است که در آن هوای سرد زیر تکه ای گونی خوابیده !

← سلیمان سلیمانی


مجروحی را وارد اورژانس می کنند که خونی در بدن او نمانده است ، باید هر چه سریعتر به بدن مجروح خون تزریق شود . نفر اول با سوزن کیسه خون به جان مجروح افتاده ولی دریغ از یک رگ ! نفری بعدی این کار را امتحان می کند ولی مجروح خون ندارد و به دست آوردن رگ او بسیار مشکل است . نوبت به پزشکیاری به نام مرتضی تاج الدین می رسد ؛ به سراغ پای مجروح می رود ؛ ابتدا رگی را با دست لمس می کند آنگاه کمی تمرکز و بعد سوزن سرم را دقیقا وارد رگ پای مجروح می کند !گلبانگ صلوات بچه های اورژانس در فضا طنین انداز می شود و همه او را تحسین می کنند !
چند ساعت بعد این فرشته نجات در همین سنگر به همراه هفده نفر دیگرازجمله عباس پیکری به دیدار دوست می شتابند !

وصیت نامه

[ویرایش]

بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أُوْلَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
آنان که به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت نموده در راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار و منتظر رحمت خدا باشند، که خدا بخشاینده و مهربان است.

حمد و ستایش خدایی را سزاست که ما را آفرید و همه وسایل آسایش را جهت هدایت ما مهیا فرمود،پیامبرانی فرستاد تا انسان بتواند به کمال خود برسد. درود و صلوات خدا بر ارواح پاک آنانی که د ر این راه نورانی ؛ آزارها و اذیت های زیادی دیده اند و درود به رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی...
از تفرقه بپرهیزید که شیوه منافقان است . اگر سخنی بگویید که لاعث تفرقه شود ، به اسلام خیانت کرده اید . سعی کنید مراقب اعمالتان باشید ، بهترین زمان برای توبه کردن و مبارزه با نفس همین زمان می باشد ....
بدانید،اگر رهنمود های رهبر انقلاب را که همان سخنان پیامبر (ص) است گوش ندهید شکست خواهید خورد...
چه زیباست لحظه مرگ سرخ عابد در راه معبود و چه زیباست آن لحظه ای که غرق خون شویم ! خدایا ، دیگر صبرم تمام شد،چند بار وصیت نامه بنویسم،می دانم هنوز ساخته نشده ام . بار الها،اگر لیاقت شهادت دادی در همان لحظه روی مرا به سوی خودت کن تا سلامی به مولایم امام حسین (ع) بدهم و شهید شوم .عباس پیکری قائم مقام بهداری لشکر امام حسین (ع) ۱/ ۱۱/ ۱۳۶۱

پانویس

[ویرایش]
 
۱. بقره(۲)آیه ۲۱۸    







جعبه ابزار