سیدمرتضی هاشمی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



درجبهه بود که پسرم مهدی، به سختی بیمار شد. پیام دادیم بیاید. وقتی به سید می گویند چند روزی برو مرخصی،حال پسرت اصلا خوب نیست، سید جواب می دهد:من اونجا یه پسر دارم که هم خدا مواظبشه هم مادرش. جبهه را چطور ترک کنم که صدها پسر در گردانی که من فرمانده آن هستم، دارم!!


تولد

[ویرایش]

سید مرتضی سال ۱۳۲۹ شمسی در طاقانک متولد شد. او دوران ابتدایی را در طاقانک درس خواند و بعد از آن به کارکردن پرداخت.
آن روزها اوضاع اقتصادی مردم ایران خوب نبود. در طاقانک و بیشتر جاهای کشور بچه ها وقتی به سنین مدرسه می رسیدند باید پا به پای بزرگترها کار می کردند تا هزینه های زندگی را تامین کنند. نبود مدرسه راهنمایی و دبیرستان در طاقانک و بیشتر مناطق ایران هم از علت های دیگری بود که باعث می شد بچه‌ها به جای درس خواندن، سراغ کار بروند.
دراستان چهارمحال و بختیاری هم مثل بیشتر مناطق ایران فقط کار کشاورزی و دامداری رواج داشت و کسانی که زمین کشاورزی یا دام نداشتند باید برای کار به خارج از استان و یا خارج از کشور می رفتند.
سید مرتضی هم از این قائده مستثنی نبود. او پس از تحصیلات ابتدایی به کار کردن پرداخت. اصفهان، تهران، بندرعباس و آبادان شهرهایی بودند که سید در آن ها به کارهای سخت و طاقت فرسای ساختمانی پرداخت. مدتی نیز در کشورکویت کار کرد.با آغاز انقلاب اسلامی به رهبری حضرت روح الله، او به صف یاران امام خمینی(ره) پیوست.

حضوردرجبهه

[ویرایش]

با پیروزی انقلاب اسلامی سید عضو سپاه شهرکرد شد. چیزی از ورود سید به سپاه نگذشته بود که ضد انقلاب در کردستان بر علیه مردم و انقلاب دست به خرابکاری زد، او همراه یک گروه ۱۲ نفری از سپاه شهرکرد به غرب کشور رفت تا به مقابله با ضد انقلاب بپردازد.
درعملیات فتح المبین فرمانده گروه بود, بر اثر حملات شیمیایی دشمن در عملیات خیبر، سال ۱۳۶۲ در جزایر مجنون، جراحات زیادی برداشت. در عملیات خیبر فرمانده گروهان بود.

جانبازی

[ویرایش]

سال۱۳۶۳در عملیات بدراز ناحیه پا مجروح شد. مسئولیتهای زیادی را برای پاسداری از اسلام و انقلاب پذیرفت، فرمانده محور عملیاتی، قائم مقام و فرمانده اطلاعات عملیات، فرمانده گردان یازهرا(س)، فرمانده گردان ذوالفقار و...
روزی که سید بازنشسته می شد، در سخنانی به همرزمانش گفت:تازنده ام وجان دارم، با افتخار در خدمت سپاه هستم، با اینکه باز نشسته شده ام، اما اگر مشکلی برای کشورم پیش آید من همان سید مرتضی هاشمی سال ۱۳۵۷هستم.
سید در سال ۱۳۸۷ براثر جراحات شیمیایی دراصفهان به شهادت رسید. پیکر او به طاقانک منتقل شد تا در کنار همرزمانش در گلستان شهدا آرام بگیرد.
جمعه علی کیانی یکی از فرماندهان تیپ ۴۴ قمربنی هاشم(ع) می گوید: در یک عملیات دیدم تعدادی از رزمنده ها به صورت دایره و خیلی نزدیک به هم حرکت می کنند، با تشر گفتم چرا فاصله را رعایت نمی کنید، اگه یه گلوله خمپاره یا توپ بخوره نزدیکتون همه شهید می شین!
رزمنده ها گفتند ما دور سید مرتصی را گرفتیم که اگه گلوله ای نزدیکمان خورد، آسیبی به او نرسد! سید بیش از آن که فرمانده جسم رزمنده ها باشد، فرمانده روح و قلب آنها بود.

خاطرات

[ویرایش]

مهدی در آن بیماری به دیدار خدا رفت اما سید ثابت کرد برای پاسداری از دین خدا حاضر است از خودش و ازعزیز تر از خودش یعنی فرزندش بگذرد .


← همسرشهید


درجبهه بود که پسرم مهدی، به سختی بیمار شد. پیام دادیم بیاید. وقتی به سید می گویند چند روزی برو مرخصی،حال پسرت اصلا خوب نیست، سید جواب می دهد:من اونجا یه پسر دارم که هم خدا مواظبشه هم مادرش. جبهه را چطور ترک کنم که صدها پسر در گردانی که من فرمانده آن هستم، دارم!!
سید نتوانست خودش را راضی کند، برای اینکه مهدی اش را در بیمارستان بستری کند از جبهه به طاقانک برگردد. مهدی در آن بیماری به دیدار خدا رفت اما سید ثابت کرد برای پاسداری از دین خدا حاضر است از خودش و ازعزیز تر از خودش یعنی فرزندش بگذرد و تا ابد در پیشگاه خدا و رسول خدا روسفید شد.







جعبه ابزار