رسول هلالی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شبها معمولاً رختخواب نمی انداخت. اکثر مواقع روی کتابها خوابش می برد. می گفت: شما سراغ خواب نروید. آنقدر کار و مطالعه کنید تا خسته شوید و خواب به سراغ شما بیاید.



تولد

[ویرایش]

تیر ماه سال ۱۳۳۶ در بخش ۳ اصفهان محله پا گلدسته در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
از کودکی علاقه زیادی به مسائل مذهبی داشت و علی رغم کار و فعالیت زیاد،با انجام مطالعه کتب مذهبی ودرس خواندن از شاگردان ممتاز مدرسه بود. پس از اخذ دیپلم از هنرستان فنی، موفق به اخذ فوق دیپلم در رشته نساجی شد. به دلیل علاقه به ادبیات، دیپلم ادبی نیز اخذ کرد. سپس به خدمت نظام رفت. با فرمان حضرت امام از پادگان فرار کرد و بقیه خدمت سربازی را پس از انقلاب به اتمام رسانید. بعد از آن به خیل خدمتگذاران به انقلاب در کمیته دفاع شهری پیوست. پس از مدتی با توجه به علاقمندی به صورت طلبه تمام وقت در مدرسه امام صادق (ص) مشغول تحصیل علوم اسلامی گردید.

مبارزات دوران انقلاب

[ویرایش]

با شورش ضد انقلاب در کردستان و ضرورت دفاع از کیان اسلام تصمیم به حضور در کردستان گرفت و مشتاقانه به سوی آن منطقه شتافت.
به دلیل توان علمی و فضائل اخلاقیش مسئولیت روابط عمو.می سپاه در سنندج را بر عهده وی گذاردند. پس از مدتی به کارآیی و توانمندی، او به عنوان قائم مقام سازمان پیشمرگ های مسلمان کرد معرفی و مشغول به کار شد. علی رغم مسئولیتی که داشت، برای خود هیچ امتیازی نسبت به دیگران قائل نبود. در حفظ ارزشهای انقلاب لحظه ای آرام نداشت و دمادم خود را در معرض شعله های خطر قرار می داد. رسول با حسن خلق، اخلاص و صمیمیت فوق العاده محوریتی بود برای جذب و هدایت پیشمرگ های مسلمان کرد و مردم آن منطقه. پس از بازگشتت پانزده سال که از شهادت ایشان می گذ رد، هنوز یاد خاطرات شیرین او بذر ایمان را در دل مومنان آبیاری می کند.

شهادت

[ویرایش]

این عاشق دلسوخته، معلم مهذب و سردار رشید د ر پنجم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در جریان یک درگیری مورد اصابت تیر خصم قرار می گیرد و شربت شهادت می نوشد و در قرب حق منزل می گزیند.


خاطرات

[ویرایش]


در آن سرمای زمستان، بخاری را خاموش کرده بود. وقتی به او می گفتم، چرا به استراحت نمی پردازی؟ می گفت: ما باید خودمان را بسازیم و ورزیده شویم. ما تا پیروزی کامل و نهایی هنوز راهی دشوار و طولانی در پیش داریم. باید خود را کاملاً بسازیم و از هر نظر آماده باشیم. او از لحظات خود استفاده می کرد.

← خواهرشهید


فرزند کوچکی داشتم که به او علاقه زیادی نشان می دادم. یک روز که نسبت به فرزندم به طور مفرط اظهار علاقه نمودم، رسول گفت: در ا ظهار محبت نسبت به بچه ها افراط نکنید، آنها را لوس بار نیاورید. این ها امانت های خدا هستند. آنها را خدایی بار بیاورید و امانت را به صاحب آن بر گردانید! متوجه شدم با وجود اینکه هنوز ازد واج نکرده بود ولی نگرش عمیقی نسبت به تربیت اسلامی داشت.
شبها معمولاً رختخواب نمی انداخت. اکثر مواقع روی کتابها خوابش می برد.
می گفت: شما سراغ خواب نروید. آنقدر کار و مطالعه کنید تا خسته شوید و خواب به سراغ شما بیاید.

← پدرشهید


انقلاب در حال اوجگیری بود. او خدمت سربازی خود را د ر شهر تبریز می گذ راند. به خاطر نفرتی که از جنایت رژیم داشت از پادگان فرار کرد و به اصفهان آمد. با یکی از علمای اصفهان راجع به فرار ایشان صحبت نمودیم. ایشان گفت: چون هنوز دستوری از حضرت امام در این رابطه نیامده، نباید فرار کرد. او نظر آن عالم را بر نظر خود ترجیح داد و دوباره به پادگان تبریز بر گشت. وقتی وارد پادگان شد، مورد تنبیه قرار گرفت و یک سیلی محکم از فرمانده پادگان خورد. پس از چندی، دستور حضرت امام مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها رسید. این بار او اتوبوسی تهیه کرد و عده ای از سربازان اصفهانی را نیز به همراه خود از پادگان فراری داد.
پس از پیروزی انقلاب، به امر حضرت امام مجدداً به پادگان مراجعه کرد. با همان فرمانده که به خا طر فرار از او سیلی خورده بود، روبوسی کرد و خدمت سربازی خود را در سایه انقلاب به پایان برد.

← برادر شهید


شهید هلالی همیشه فکر می کرد وظیفه شرعی و الهی اش در هر مقطع چیست و به آن عمل می کرد. کلیف او بعد از پیروزی انقلاب وارد حوزه علمیه امام صادق (ع) در اصفهان شد. و به کسب دروس علوم دینی همت گماشت. پس از مدتی تحصیل، خودش را برای رفتن به کردستان آماده کرد. از او پرسیدم: پس تدرس خواندنت چه می شود؟ گفت اکنون وظیفه شرعی من اقتضا می کند به کردستان عزیمت کنم و در آنجا به امر دفاع و جهاد فی سبیل اﷲ همت گمارم. اگر از این سفر باز آمدم، دوباره فرصت پرداختن به درس و بحث هست!

← پدر شهید


اوایل پیروزی انقلاب در مدرسه علمیه امام صادق (ع) اصفهان مشغول تحصیل شد. عصر ها به منزل یکی از دوستان روحانی خود می رفت و تا ساعت ۱۱ شب دروس حوزوی می خواند. شبها نیز گاهی تا نیمه های شب به مطالعه می پرداخت.
من هر گاه از خواب بیدار می شدم، می دیدم او به د رس خواندن مشغول است. در آن سرمای زمستان، بخاری را خاموش کرده بود. وقتی به او می گفتم، چرا به استراحت نمی پردازی؟ می گفت: ما باید خودمان را بسازیم و ورزیده شویم. ما تا پیروزی کامل و نهایی هنوز راهی دشوار و طولانی در پیش داریم. باید خود را کاملاً بسازیم و از هر نظر آماده باشیم. او از لحظات خود استفاده می کرد.
اوایل پیروزی انقلاب، مدتی را به عنوان پاسدار و محافظ اولین استاندار اصفهان مشغول انجام وظیفه شد. پس از سه ماه تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه اصفهان شود. استاندار اصفهان یک فقره چک به عنوان حق الزحمه و پاداش به او تقدیم کرد. او از پذیرفتن خود داری کرد و گفت: آن را به یک خانواده نیازمند بدهید. من نذر کرده بودم پس از پیروزی انقلاب اسلامی سه ماه د ر خدمت اولین استاندار انقلاب د ر استان اصفهان باشم. اکنون به نذرم وفا نموده ام. می خواهم به تحصیل علوم دینی در مدرسه امام صادق (ع) بپردازم...
در انجام وظیفه و خدمت، از ریا و خود نمایی نفرت داشت. از شهرت و معروفیت فراری بود. می ترسید اینها آقایی برای اخلاص شوند. با توجه به مسئولیت بالایی که د ر سازمان پیشمرگان مسلمان کرد در کردستان داشت هیچ گاه از مسئولیت های خود سخن به میان نمی آورد من که پد ر او بودم گاه از او راجع به سمتش در کردستان می پرسیدم، او چه باید می گفت؟ از طرفی نمی خواست د ر بین فامیل و اهل محل شناخته و معروف شود، از طرفی هم نمی توانست دروغ بگوید، از این جهت او تقیّه می کرد. می گفت: من در کردستان پیک هستم. نامه رسان هستم. راستی هم که پیک بود پیک حضرت حق به مردم محروم کرد. او مبلغ پیام وحدت و برادری در میان مردم کردستان بود. تنها پس از شهاد تش وقتی پیشمرگان مسلمان کرد برای عزاداری و اعلام تسلیت به اصفهان آمدند، من تازه فهمیدم که او چه مسئولیت بالایی در کردستان داشته است!...

← عباسی


پاس بخش بیدارم کرد و گفت: نوبت نگهبانی توست بلندشو! پوتینها راپوشیدم. اسلحه را بر داشته و به راه افتادم. بیرون ساختمان سکوت بود و سکوت. ناگهان صدایی شنیدم. خوب گوش هایم را تیز کردم. اشتباه نمی کردم. صدای گفت و گو یی از پشت بام می آمد. آرام آرام خودم را به آنجا رساندم. برای هر گونه عکس العملی آماده بودم. خدای من! این آقا رسول بود که سر بر مهر داشت و در سجده خویش از خوف خدا ضجه می زد.

← محمود طاهریان


شهید هلالی به مسأله سلسله مراتب و رعایت آن اهمیت خاصی می داد در تمام موارد، پس از ارائه نظرات خود تصمیم گیری را به عهده شهید طیاره، که سمت فرماندهی داشت، را می نهاد. به او می گفت: هر چه شما به عنوان فرمانده صلاح بدانید همان ملاک عمل است. همیشه موقعیت فرماندهی را، چه حضور و چه غیاب ایشان تحکیم می نمود. البته این دو شهید بزرگوار؛ رابطه مادون و مافوق. صرف نظر از سمت که سمت فرمانده بود ودیگری ودیگری جانشین؛ هر کدام، دیگری را اصلح برای تصمیم گیری می دانست.


وصیت نامه

[ویرایش]

بسم الله الرحمن الرحیم
...ای مردم، قیام و تلاش ،صلاة و زکاة، پیام و سکوت، حیات و ممات، باید برای رضای پروردگار عالم باشد و گرنه از زیانکاران هستیم. با چنگ زدن به ایمان الهی و با پیروی از رهبران بر گزیده که مخالف هوای نفسانی و عالم در دین و سیاست و پرهیزکار و قاطع و مدبر هستند، سر نوشت خود را به دست گیرند.
من به عنوان یک مسلمان که در بین اقشار مختلف اعم از روحانی، کارگر دانش آموز، بازاری، اداری و نظامی زندگی کرده ام به شما می گویم که دلسوز تر از روحانیت برای اسلام و بشریت وجود ندارد. آنها همه هستی خود را در راه اسلام ایثار نموده و همه هستی خود را در راه اسلام گذاشته و عمر و جوانی خود را در راه اسلام فنا کرده و می کنند و هیچ دستمزدی هم از مردم نمی خواهند و تنها به خداوند متعال توکل دارند.

← وصیت به مسئولین


در بخش دیگری خطاب به نمایندگان ملت و دولتمردان می گوید:
این را بدانید هر چه به شما رسیده از ملت بود و ملت می تواند آن را پس بگیرد و عزت و قدرت شما از انقلاب و همت والای مردم بود. پس در هر حال یار و غمخوار آنها باشید و مبادا مغرور شوید. بدانید اگر سیاستها برای خدا نباشد بجز ملامت و ندامت و عذاب روز قیامت چیزی نخواهد داشت. پس با در نظر گرفتن معیارهای اصیل مکتبی مسائل را حل کنید.

← وصیت به زنان ایران


در بخش دیگری خطاب به زنان مسلمان می گوید: شما ثابت کردید قهرمان واقعی صحنه های انقلاب هستید. پرورش افراد مومن و انقلابی بر عهده شما بوده و هست. پس شما با پوشاندن زیبایی های خود و حفظ حجاب، شیاطین را مأیوس کنید تا جامعه از خطرات جدی حفظ شود. رسول هلالی اصفهانی







جعبه ابزار