رحیم واحدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بعد از پایان جلسه به من گفت : سری به خانواده ام بزنم و سریع بر می گردم .رفت و دو روز بعد باز گشت ؛ در حالی که با یک دستگاه وانت تویوتا ، یک دستگاه موتور برق هوندا و تعداد زیادی کفش که از شرکت خدمات کشاورزی گرفته بود، آمد.
[ویرایش]
۸ مرداد ۱۳۴۲ در مشکین شهر متولد شد . او پنجمین فرزند خانواده بود . پدرش به کارگری ساختمان اشتغال داشت و از وضعیت مالی مطلوبی برخوردار نبود . خانواده واحدی در ایام کودکی رحیم ، به روستای گواشلو – از توابع شهرستان پارس آباد – نقل مکان کردند .
[ویرایش]
رحیم دوران ابتدایی را در دبستان ۱۲ بهممن ، در سال ۱۳۴۹ آغاز کرد و در سال ۱۳۵۳ با موفقیت به پایان برد . سپس دوره راهنمایی را پیش گرفت و هم زمان با تحصیل در یک تعمیرگاه اتومبیل در پارس آباد به فراگیری مکانیکی پرداخت . همچنین در موقع بیکاری در دکان بقالی عمویش مشغول به کار می شد.
[ویرایش]
او سال دوم راهنمایی را می گذراند که انقلاب اسلامی آغاز شد و رحیم واحدی نیز به مردم پیوست و با شرکت در تظاهرات در خدمت انقلاب قرار گرفت . با پیروزی انقلاب اسلامی ، به خاطر دوری محل تحصیل از زادگاهش تحصیل را رها کرد و با تشکیل بسیج به عضویت آن در آمد .
[ویرایش]
زمانی که جنگ آغاز شد به جبهه های جنگ شتافت. رحیم ، چنان شجاع و بی باک بود که همرزمانش او را « رحیم ضد ترکش » می خواندند . پس از مدتی حضور در جبهه ها به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد . در ابتدای عضویت ،در تعمیرگاه موتوری سپاه کار می کرد ولی با گذشت مدتی با فعال کردن پایگاه سپاه پارس آباد ، عازم جبهه شد . با تلاش و جدیتی که از خود نشان داد، در عملیات خیبر به فرماندهی گردان ضد زره در لشکر۳۱عاشورا منصوب شد.با این که فرمانده بوداماخودش را یک فرد کوچک درگردان می دانست . او در عملیات بسیاری شرکت داشت، از جمله والفجر ۸ کربلای ۵ و ...
[ویرایش]
رحیم واحدی پس از چهل و نه ماه حضور درجبهه ،۱۴ مرداد ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی سردشت در اثر انفجار مین و قطع پاها ،به شهادت رسید.
[ویرایش]
شب را در پشت تویوتا یی که ملزومات را در آن گذاشته بود،گذراند.هر چه اصرار کردیم به منزل بیاید و بخوابد قبول نکرد و گفت:در حالی که رزمنده ها روی خاک می خوابند.چگونه می توانم در رختخواب گرم و نرم بخوابم.
روزی گفتم آقای رحیم در جبهه هم پارتی بازی هست ؟ گفت : در جبهه پارتی بازی از پشت جبهه بیشتر است، وقتی عملیات شروع می شود برای کارهای خطرناک ، داوطلب خواسته می شود و همه داوطلب می شوند .وقتی چند نفر را انتخاب می کنند ، بقیه ناراحت شده می گویند پارتی بازی کرده اید و از دوستان فامیلهای خود انتخاب نموده اید.
در جریان عملیات کربلای ۵ در نزدیکی نخلها و کانال ماهی در سمت شرق پتروشیمی یکی از بسیجیان گردان ضد زره در حال بازرسی و پاکسازی سنگرها بود . وقتی به یک از سنگرها وارد شد . یک افسر دشمن که در سنگر پنهان شده بود او را غافلگیر و دستگیر کرد و با کلت گلوله ای به صورت بسیجی شلیک نمود . رحیم وقتی صدای شلیک را شنید به سرعت به طرف محل صدا دوید و در حالی که مسلح نبود . متوجه شد دشمن در حال فرار است .به دنبال او دوید و در مسیر کلاه آهنی را برداشت و چنان بر پیشانی او زد که چشمهایش از حدقه بیرون آمد و در جا مُرد.
رحیم واحدی در کنار فرماندهی گردان ضد زره – که به طور مستقیم زیر نظر فرماندهی لشکر عمل می کرد – به مدت یک سال سمت جانشینی فرماندهی تیپ ذوالفقار را ( که تیپ زرهی لشکر عاشورا را محسوب می شود ) به عهده داشت به گفته نیروهای تحت امرش : خودش برخورد و با احترام بود و به کسی دستور نمی داد و هنگامی که می خواست کاری را به کسی محول کند . از او خواهش می کرد .
رحیم در پشت جبهه نیز بسیار فعال بود . به خانواده های رزمندگان و شهدا سرکشی می کرد و در بر طرف کردن مشکلات آنان می کوشید. در سخنرانیهایش همواره توصیه می کرد که با رزمندگان و بسیجیان برخورد برادرانه شود .
هر گاه به روستا می آمد . در بازگشت از پارس آباد برای رزمنده ها وسایل و امکانات می برد . آخرین باری که به روستا آمد، شب را در پشت تویوتا یی که ملزومات را در آن گذاشته بود،گذراند . هر چه اصرار کردیم به منزل بیاید و بخوابد قبول نکرد و گفت:در حالی که رزمنده ها روی خاک می خوابند . چگونه می توانم در رختخواب گرم و نرم بخوابم.
همچنین رحیم تعدادی سکه طلا داشت که از گذشته پس انداز کرده بود .روزی شخصی از او طلب قرض کرد و رحیم هم سکه ها را داد.مادر گفت شما برای ازدواج به سکه ها نیاز داشتی.او جواب داد : مادر تا زمانی که جنگ تمام نشده ، ازدواج نخواهم کرد.
در اوایل تیر ماه ۱۳۶۶ رحیم بیست روزی را در مرخصی بود .خانه پدر را که از گل ساخته شده بود ،از نو بنا کرد . تصور خانواده این بود که او با اتمام تعمیرساختمان تشکیل خانواده خواهد داد ولی با اتمام کار به جبهه باز گشت و هرگز سکونت خانواده را در خانه جدید ندید.
« در جریان آماده سازی نیروها برای عملیات نصر ۷ در منطقه سردشت ،سردار امین شریعتی فرمانده لشکر عاشورا در موقعیت شهید
احدمقیمی با جمعی از فرماندهان درباره عملیات گفتگو می کرد . امین که به جیپی تکیه کرده بود، روبه رحیم کرد و گفت : آقا رحیم این عملیات خیلی مهم است . در عملیاتها همیشه شما جلو دار بچه های پیاده بودید . حمایت شما از بچه ها در برابر تانکها باعث می شد که آنها به راحتی پیشروی کنند . الان هم جلو دار نیرو ها شما هستید . امید وارم که سرافراز بیرون بیایید .رحیم را دیدم که اشک از چشمانش جاری شده است،او گفت : این دفعه مسئولیتم سنگین تر شده است . بعد از پایان جلسه به من گفت : سری به خانواده ام بزنم و سریع بر می گردم رفت و دو روز بعد باز گشت ؛ در حالی که با یک دستگاه وانت تویوتا ، یک دستگاه موتور برق هوندا و تعداد زیادی کفش که از شرکت خدمات کشاورزی گرفته بود آمد.
ما سه محور داشتیم . شب قبل از عملیات در محلی که لودر مقداری از خاک را برداشته بود،رحیم را در نصف شب دیدم که نماز شب می خواند. مابه سنگر رفتیم و او به حمام رفت . پس از استحمام برای اولین بار لباس فرم سپاهی را پوشید. یکی از رزمندگان مرا از سنگر به بیرون خواند و گفت:می بینی،حالات و رفتار رحیم تغییر کرده است.
[ویرایش]
رحیم صبح برای سرکشی به نیروهای مستقر در خط مقدم حرکت کرد. در مسیر با مجروحی روبرو شد . تصمیم گرفت او را با جیپ به بهداری برساند در سه راه شهادت آمبولانسی را دید که از مقابل می آید . برای اینکه مجروح زودتر به بهداری برسد اتومبیلش را به کنار جاده می کشد تا او را به آمبولانس منتقل کنند . اما چون معبر کاملاً از مین پاک نشده بود روی مین ضد تانگ رفت و در اثر انفجار مین ماشین وی به ته دره پرتاب شد در اثر اصابت ترکش پاهایش قطع شده بود و در مسیر انتقال به بیمارستان در اثر شدت خونریزی به شهادت رسید.پیکر رحیم پس از انتقال به روستای گواشلو به خاک سپرده شد.