حسین قجه ای

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اگر من اسير بودم،‌با من چه مي‌کردي؟ نیروی کومله گفت:«تو را تحويل دوستانم مي دادم و بيست هزار تومان جايزه مي‌گرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد مي‌کنم. سپس اسلحه او را گرفت و آزادش کرد. آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از نیروهای ضدانقلاب کومله‌ را پيش حسين آورد و تسليم کرد. آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند.



تولد

[ویرایش]

روز چهاردهم شهريورماه سال ۱۳۳۷ حسينعلي در زرين شهر اصفهان در دستان خسته پدر کشاورزش جاي گرفت و در سايه تربيت عالمانه مادر وپدر رشد کرد.

تحصیلات

[ویرایش]

در سن ۷ سالگي به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک ديپلم تحصيل نمود.از کودکي علاقه زيادي به ورزش کشتي داشت و به عنوان قهرمان اول شهرستان و استان اصفهان براي چند سال متوالي معرفي گشت و به مسابقات انتخابي تيم ملي راه يافت.

مبارزات انقلاب

[ویرایش]

سال ۱۳۵۳ وارد فعاليت‌هاي سياسي شد. سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و توسط مأموران ساواک دستگير شد. چند مرتبه نيز به منظور فعاليت‌هاي سياسي به شيراز و قم سفر کرد.
سرانجام انقلاب اسلامي پيروز شد. چند ماه بعد ازپيروزي، منافقين دست به كار شدند و در مدارس به تبليغ وسيع پرداختند. افكار نوجوانان و جوانان را تحت تاثير قرار داده، سعي مي كردند به هر نحوي كه شده، آنها را جذب كرده،از مسير اسلام و انقلاب و امام باز دارند.
در مدرسه اي كه حسين درس مي خواند، يكي از معلمين گرايش شديدي به سازمان منافقين داشت و اهداف اين گروهك پليد و وابسته را براي دانش آموزان طرح مي كرد. حسين چندين بار سعي كرد با صحبت، او را از اين كار باز دارد كه موفق نشد، تا سرانجام به درگيري شديد ميان او و معلم منجر شد. از همان جا حسين عزم خود را براي مبارزه با خط نفاق و گروهك هاي وابسته جزم كرد و فهميد كه دشمنان هنوز نمرده اند، بلكه لباس عوض كرده اند.

فرمانده سپاه زرین شهر

[ویرایش]

فرماندهي سپاه زرين شهر وتشكيل گروه ضربت براي مبارزه با مواد مخدر و توزيع كنندگان آن، يكي ديگر از فعاليت هاي حسين پس از انقلاب بود. در پي صدور فرمان امام خميني مبني بر تشكيل سپاه پاسداران، حسين به اين نهاد انقلابي پيوست و در تشكيل و سازماندهي سپاه زرين شهر نقش تعیین کننده داشت وخود نیز فرماندهی آن را به عهده گرفت. دوستانش درباره آن روزها چنين مي گويند:
در ايامي كه حسين فرماندهي سپاه زرين شهر را بر عهده داشت، برنامه خاصي براي خود تنظيم كرده بود. بعد از ساعت ۱۲ شب كه مي ايستاد به نماز شب ما مي رفتيم براي گشت در شهر وقتي بر مي گشتيم مي ديديم هنوز در حال نماز است. معمولا قبل از شروع نماز يكي دو ساعت ورزش مي كرد، آن هم ورزش هاي سنگين. هفته اي يكي دوبار فاصله پادگان غدير اصفهان تا زرين شهر را از ميان كوهها پياده طي مي كرد. طي اين مسير ۲۴ ساعت طول مي كشيد.گاهي هم به كوه مي رفت و در آنجا به مناجات مي پرداخت.

مبارزه با ضد انقلاب

[ویرایش]

وقتی دشمنان ایران استانهای کردستان،سیستان وبلوچستان،مازندران وخوزستان را به آشوب کشاندند.اوبه کردستان رفت تا با ضد انقلاب به مبارزه بپردازد.
براي مدتي نيز فرمانده توپخانه سپاه مريوان و دزلي را پذيرفت. هنوز مدتي نگذشته بود که به عنوان فرمانده عمليات سپاه مريوان و دزلي معرفي گرديد. ماهها با ضدانقلاب جنگيد و در عمليات محمد رسول الله (ص) با سمت فرمانده عمليات حاضر شد.

احترام به پیشکسوتان

[ویرایش]

حسين احترام زيادي براي پيشكسوتان كشتي قائل بود. یکی از دوستانش از او چنین می گوید: قبل از انقلاب چند بار با هم مسابقه داديم كه با توجه به سابقه بيشتر فعاليت من دركشتي، او هرگز حرمت پيشكسوتي مرا نشكست. حتي در يكي از مسابقات كه در شهر اصفهان برگزار مي‌شد من و او بايد با هم كشتي مي‌گرفتيم. او گفت كه حاضر نيست با من كشتي بگيرد. علت را پرسيدم، پس از امتناع بسيار گفت: «چون شما خسته مي‌شوي و نمي‌تواني با حريف بعدي كشتي بگيري و براي تيم مقام بياوري.» سرانجام پس از كلي اصرار و خواهش به كشتي با من تن داد. اما با شناختي كه از مهارت و قدرت بدني او داشتم، متوجه شدم كه به عمد تن به شكست داد تا حرمت من و تيم شهرش حفظ شود.

فرمانده محور

[ویرایش]

حسين در کردستان فرمانده‌ي محور دزلي بود، هميشه کومله‌ها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربه‌هاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند. يک روز سر راه حسين کمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه کمين کومله‌ها شد، سريع روي زمين دراز کشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت کمين کشيد و فردي را که در کمينش بود به اسارت درمي‌آورد. به او گفت : حالا من با تو چکار کنم؟ کومله در جواب گفت : نمي‌دانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،‌با من چه مي‌کردي؟ نیروی کومله گفت:«تو را تحويل دوستانم مي دادم و بيست هزار تومان جايزه مي‌گرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد مي‌کنم. سپس اسلحه او را گرفت و آزادش کرد. آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از نیروهای ضدانقلاب کومله‌ را پيش حسين آورد و تسليم کرد. آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند.

فرمانده گردان سلمان(ره)

[ویرایش]

بعد از آن برای شرکت در عمليات فتح‌المبين با سمت فرمانده گردان سلمان فارسي به جبهه جنوب رفت.
عمليات بيت‌المقدس و جاده اهواز – خرمشهر در تاريخ ۱۵/۲/۱۳۶۲ جایگاه عروج این سردار ملی وافتخار آفرین ایران بزرگ است.اودر سن ۲۵ سالگي شربت شهادت را نوشيد و بر اثر اصابت گلوله به سرش به ديدار معبودش شتافت.

آثار باقی مانده

[ویرایش]

شنبه درباره تفكر:به هيچ وجه كار فكري پيش نيامد و دليل آن اين است كه نظم در كارم نبود.
تفكر: روز پنجشنبه فكر كردم، حتي از يك ساعت هم خيلي زياد تر، البته فكر نبود، خود خوري بود...


← محاسبه نفس


او دفترچه يادداشتي با جلد آبي داشت كه اكثر دوستانش آن را به خاطر دارند.
صفحات داخل آن را به جدولهاي محاسبه نفس و گناهان روزانه تبدیل كرده بود. او هر روز كارهاي خود را بررسي مي كرد و از نفس خويش حساب مي كشيد. به محض اينكه بحثي پيش مي آمد، سريع داخل جدول ها علامت مي زد و شب كه مي شد با بررسي آنها سعي ميكرد در روزهاي بعد ميزان حسناتش را بالا ببرد.
بانگاه به اين دفتر، بعضي ازاعمال اورا ازنظرمي گذرانيم:

← سكوت در برابر باطل


شب ۱/۱۰/۵۸ در تاكسي سوار شدم، ترانه گذاشته بود. اخطار نكردم كه راننده ضبط را خاموش كند.
شهيد قجه اي سعي مي كرد از ساعات كار به نحو احسن استفاده كند. او به نظم و آنظباط توجه بسيار داشت، و همين توجه به نظم بود كه از او در صحنه هاي نبرد فردي پيشرو ساخت. در يكي از صفحات دفترچه او مي خوانيم:
بي نطمي در كار: روز شنبه، بدون اينكه كار مثبتي انجام دهم گذشت...
از همان اول صبح، كارم با برنامه و نظم پيش نرفت....براي صرف صبحانه خيلي وقت تلف كرديم....


← نماز بدون دقت


شب هنگامي كه اذان مي گفتند، چون در جايي مستقر نبودم، نتوانستم نمازم را سر وقت بجا بياورم....
شنبه ظهر خيلي ناراحت بودم، هر شخص آگاه و فهميده در اوج ناراحتي به نماز مي ايستد تا آرامش پيدا كند، ولي چون من اين شناخت را ندارم، ناراحتيم باعث شد كه نماز بي روح بخوانم.
چهارشنبه، نماز بدون وقت: ظهر چون سرپست نگهباني بودم، نتوانستم سر وقت نماز بخوانم.
نماز بدون وقت مغرب: چون براي آموزش به پادگان رفته بودم، هنگام برگشتن، اذان گفته بودند، نمازم دير شد...
نماز بي روح: روز چهارشنبه به قدري گرفته و در خود فرو رفته بودم كه يادم رفت ركعت چندم را مي خوانم.

← احترام به همه


برخورد با مردم: ۸/۲/۵۸ به علت تاثير ناراحتي از زخمي بودن هاشم سليميان و حرف گوش نكردن او كمي در خانه ناراحتي كردم.
روز چهارشنبه برخورد با مردم: چون يكي از دوستان روي عهد و پيمان خود سستي كرده بود، ناراحت بودم و حتي وقتي سعي كردم، نتوانستم بخندم، چون حق داشتم و رنج مي بردم.
اخلاق و رفتار .روز دوشنبه.با مادرم سر اشتباهي كه كرده بود ناراحتي كردم و بعد از يكي دو ساعت معذرت خواستم و با بچه برادرم هم تند صحبت كردم. بايد سعي كنم تكرار نشود.

← تفکر وورزش


شنبه درباره تفكر:به هيچ وجه كار فكري پيش نيامد و دليل آن اين است كه نظم در كارم نبود.
تفكر: روز پنجشنبه فكر كردم، حتي از يك ساعت هم خيلي زياد تر، البته فكر نبود، خود خوري بود......
در كنار پرورش روح و روان، پرورش جسم نيز جايي خاص در برنامه روزانه او داشت. غالبا صبحهاي زود، پس از نماز ورزش مي كرد، با كوهستان و كوههاي سر به فلك كشيده مانوس بود.
...شنبه درباره ورزش: امروز ورزش نكردم و دليلش هم تنبلي است....

← بیهوده گویی!


روز پنج شنبه بيهوده گوئي: طي روز چند مورد تقريبا سخنان كوتاه و بيهوده اي به زبان آوردم......
او خود را مقيد كرده بود كه روزهاي دوشنبه و پنج شنبه را روزه بگيرد و تا هنگام شهادت نيز بر اين امر پايدار بود.
روز پنج شنبه، غيبت: بنا به وظيفه شرعي لازم دانستم براي لوث كردن بعضي از منافقان غيبت كنم.
چون روز جمعه روز راي گيري بود، مجبور شدم براي لوث كردن بعضي چهره ها، افشايشان كنم. ولي در برخي موارد بيخود بود، چون شنوندگان خود اطلاع داشتند.

← مطالعه


در روز شنبه مطالعه نكردم...
روز دوشنبه: نه كار مثبتي انجام دادم نه كار مطالعه كردم. وقتي هم كه خواستم مطالعه كنم خوابم برد...

← محاسیه نفس


اسراف در غذا: روز چهارشنبه در خوردن نارنگي زياده روي كردم و به آنهايي كه ندارند بخورند، فكر نكردم...






جعبه ابزار